کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریوی
لغتنامه دهخدا
ریوی . [ ری ] (اِخ ) ابواسحاق ابراهیم ... ریوی سرخسی . از ابوعبداﷲ محمدبن موسی ... و جز وی روایت شنید و ابوالعباس مستغفری از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
-
ریوی
لغتنامه دهخدا
ریوی . [ ری ] (ص نسبی ) منسوب است به ریو که محله ای است به بخارا. (از لباب الانساب ).
-
ریوی
لغتنامه دهخدا
ریوی . [ ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به ریه : امراض ریوی . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
رئوی
لغتنامه دهخدا
رئوی . [ رِ ءَ وی ی ] (ص نسبی ) ریوی . نسبت به رئة. (از المنجد). رجوع به ریوی شود.
-
لهث
لغتنامه دهخدا
لهث . [ ل َ ] (اِ) ورم ریتین . ورم ریوی .
-
خانه ٔ شش
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ شش . [ ن َ / ن ِ ی ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبابچه ٔ ریوی . حبابهای متعلق به ریه .
-
ششی
لغتنامه دهخدا
ششی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) منسوب به شش (ریه ). به رنگ جگر سفید. سرخ بسیار کم رنگ . (یادداشت مؤلف ).- حبابهای ششی ؛ در اصطلاح پزشکی کوچکترین تقسیمات شش که تعداد آنها در حدود 2 میلیون می باشد و نایژکهای انتهایی به آنها ختم می شوند. قطر هر حبابچه ٔ ریوی ...
-
میانرود
لغتنامه دهخدا
میانرود. (اِخ ) دهی است از دهستان سه هزار شهرستان شهسوار، واقع در یک هزارگزی جنوب شهسوار آب آن ازچشمه و راه آن مالرو و صعب العبور است . در چهارهزارگزی آن چشمه ٔ معروفی است به نام شلف که آب معدنی گازداری دارد و برای امراض ریوی مفید است و مردم تنکابن ب...
-
تقیح
لغتنامه دهخدا
تقیح .[ ت َ ق َی ْ ی ُ ] (ع مص ) ریم گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ریمناک گردیدن جراحت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). التقیح ، در گفتار پزشکان بدو معنی آید یکی آنکه در هر موضع استعمال شود. و آن فراهم آمدن ورم است بخاطر مدت و دیگ...
-
نفثةالمصدور
لغتنامه دهخدا
نفثةالمصدور. [ ن َ ث َ تُل ْ م َ] (ع اِ مرکب ) آنچه مبتلا به بیماری ریوی بیرون افکند از خلط و خون تا بدان خود را اندک آرامشی بخشد. || اظهار شکوی و گلایه کردن از امری یا چیزی ناخوش آیند تا بدان آلام درونی تخفیف یابد. بث الشکوی . لب به شکایت گشودن و آل...
-
بادکش
لغتنامه دهخدا
بادکش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) خشت باد را گویند. و آن نوعی از بادزن باشد بسیار بزرگ که در میان خانه آویزند و با طناب و ریسمان در کشاکش آرند. (برهان ) (آنندراج ). بادزن بزرگ . (ناظم الاطباء). خشت باد بود و بعضی از صاحب فرهنگان بمعنی بادبیزن نوشته ان...
-
ملاس
لغتنامه دهخدا
ملاس . [ م ِ ] (فرانسوی ، اِ) تفاله و ثفل چغندر که قند آن را برای کارخانه ٔ قندسازی گرفته باشند. شیره ٔ سرخی که در آخر از چغندر قند ماند و آن را تکریر و تصفیه نکنند چه خرج آن بیش از دخل بود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شیره ای است غلیظ و غیر قابل مت...
-
مازندرانی
لغتنامه دهخدا
مازندرانی . [ زَ دَ ] (اِخ ) حاج شیخ عبداﷲبن آقا شیخ نصیربن آقا شیخ محمدبن آقا شیخ محمود مجتهد آزاده و آزادیخواه و مرجع تقلید شیعیان ایران و عراق وهند در اوان مشروطیت بود. در قریه ٔ طالش محله ٔ دیوشل متولد شد و تحصیلات مقدماتی را در محضر آقاشیخ جعفرد...
-
عصب
لغتنامه دهخدا
عصب . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) پی مفاصل .(منتهی الارب ). پی زرد. (السامی فی الاسامی ) (مهذب الاسماء) (دهار). پی . (نصاب الصبیان ). تارهای سپیدرنگی که مرتبط میکند دماغ را با اجزاء مختلف بدن حیوانی . (ناظم الاطباء). پی مفاصل ، و آن چیزی است سفید که حس و حرکت...