کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریه شش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ رَی ْ ی َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بلوک وسیعی است در اندلس در سمت قبله ٔ قرطبه که به جزیرةالخضراء چسبیده است . (از معجم البلدان ).
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ رَی ْ ی َ ] (ع اِمص ) سیرابی . (ناظم الاطباء). لغتی است در ریَّة. (منتهی الارب ). || (ص )عین ریة؛ چشمه ٔ بسیارآب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) دیدار نیک ، گویند: الحمدﷲ علی ریتک ؛ ای رؤیتک . (ناظم الاطباء).
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ ری ی َ ] (ع اِمص ) سیرآبی ، گویند: من این ریتک ؛ ای من این ترتوون الماء. (ناظم الاطباء). || (ص ) عین ریة؛ چشمه ٔ بسیارآب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ریة
لغتنامه دهخدا
ریة. [ ی َ ] (ع مص ) وری . (ناظم الاطباء). افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ). || آتش جستن از آتش زنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیرون شدن آتش از آتش زنه . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به وُری ّ شود. || آگنده شدن مغز استخوان . (تاج المصادر بیهقی...
-
جستوجو در متن
-
ریتین
لغتنامه دهخدا
ریتین . [ ی َ ت َ ] (ع اِ) دو ریه .تثنیه ٔ ریه . دو شش . دو سل . هردو شش . دو فلقه ٔ راست و چپ ریه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریه و شش شود.
-
شج
لغتنامه دهخدا
شج . [ ش ُ ] (اِ) شش . ریه . (مهذب الاسماء ذیل ریه ).
-
خانه ٔ شش
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ شش . [ ن َ / ن ِ ی ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبابچه ٔ ریوی . حبابهای متعلق به ریه .
-
شامه ٔ شش
لغتنامه دهخدا
شامه ٔ شش . [ م َ ی ِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) غشاء جنب . (لغات فرهنگستان ). غشاء جنب ریه . جلد غشاء داخلی سینه .
-
فلامریا
لغتنامه دهخدا
فلامریا. [ ] (اِ) به سریانی ریه است که به فارسی شش نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
واریة
لغتنامه دهخدا
واریة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث واری . رجوع به واری شود. || (اِ) بیماری در شش . (ناظم الاطباء). بیماری است در شش و از لفظ رئة نیست . (منتهی الارب ). بیماری است در ریه . این کلمه از لفظ رئه نیست چه رئه مهموزالعین است . (از اقرب الموارد).
-
رئة
لغتنامه دهخدا
رئة. [ رِ ءَ ] (ع اِ) شش ، و هاء بدل از یاء است . ج ، رآت ، رئون . (آنندراج ). و رجوع به ریه شود.
-
شش
لغتنامه دهخدا
شش . [ ش ُ ] (اِ) ریه و سل و یکی از احشای محتوی در سینه ٔ انسان و دیگر حیوانات که آلت عمده ای است مر عمل تنفس را و قدمای از اطبا آن را بادزن و مروحه ٔ دل می دانستند. (ناظم الاطباء). نام عضوی است درون سینه که به هندی پهیپرا گویند. (غیاث اللغات ). چیزی...
-
ششی
لغتنامه دهخدا
ششی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) منسوب به شش (ریه ). به رنگ جگر سفید. سرخ بسیار کم رنگ . (یادداشت مؤلف ).- حبابهای ششی ؛ در اصطلاح پزشکی کوچکترین تقسیمات شش که تعداد آنها در حدود 2 میلیون می باشد و نایژکهای انتهایی به آنها ختم می شوند. قطر هر حبابچه ٔ ریوی ...
-
نفس آباد
لغتنامه دهخدا
نفس آباد. [ ن َ ف َ ] (اِ مرکب ) کنایه از سینه و شش که به تازی ریه خوانند و نیز کنایه از بدن آدمی . (آنندراج ). شش را گویند. (جهانگیری ) (برهان قاطع). و آن گوشتی باشد سفیدرنگ متصل به جگر که پیوسته دل را باد کند و نفس آباد نیز به همین اعتبار گویندش و ...