کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریل بند میان درزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سهمی
لغتنامه دهخدا
سهمی . [ س َ ] (اِ) از نظر تشریح درزی است در استخوانهای جمجمه که از میان درز اکلیلی بر میان سر میرود تا بزاویه ٔ درز لامی ، و آنرا سهمی و سفودی نیز گویند. درزی که قحف را از وسط در طول به دو بخش کند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
میان بند
لغتنامه دهخدا
میان بند. [ یام ْ ب َ ] (اِ مرکب ) کمربند. (آنندراج ) (یادداشت مؤلف )(ناظم الاطباء). منطقه . شَدَّه . میان کمر. (یادداشت مؤلف ). نطاق . (منتهی الارب ) (دستوراللغة). نقبه . (دهار). هرآنچه بر کمر می بندند. (ناظم الاطباء). آنچه به کمر بندند چنانکه شال...
-
میانگک
لغتنامه دهخدا
میانگک . [ ن َ گ َ ] (اِ مصغر) منسوب به میان خرد. || گوهر درشت وسط گردن بند. واسطة العقد: ام القلاید؛ میانگک زرین که در گردن بند بود. (دهار).
-
میان بند
لغتنامه دهخدا
میان بند. [ یام ْ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عشق آباد بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در شش هزارگزی شمال فدیشه . با 161 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
-
منطق
لغتنامه دهخدا
منطق . [ م ِ طَ ] (ع اِ) کمر. (دهار). نطاق . (منتهی الارب ). میان بند و کمربند. (غیاث ) (آنندراج ). میان بند و نطاق . ج ، مناطق . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به نطاق شود.- منطق البروج ؛ منطقةالبروج . (از ناظم الاطباء). رجوع به منطقةالبروج...
-
بروفه
لغتنامه دهخدا
بروفه . [ ب ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) دستار میان بند. (لغت فرس اسدی ). دستار و فوطه باشد که مندیل و کمربند است . (برهان ). در لغت فرس اسدی بیت زیر بعنوان مثال ذکر شده است : داشت بر سر بروفه ای کودک بر میان بست آن بروفه ٔ خویش .ولی از این شعر مطلق دستار برمی...
-
نیفا
لغتنامه دهخدا
نیفا. (اِ) نیفه . میان بند شلوار. (ناظم الاطباء). رجوع به نیفه شود.
-
فخذاء
لغتنامه دهخدا
فخذاء. [ ف َ ] (ع ص ) زن که مردرا میان ران خود گیرد و بند نماید. (منتهی الارب ).
-
حذلة
لغتنامه دهخدا
حذلة. [ ح ُ ل َ ] (ع اِ) حُذْل . اسفل میان بند. || اسفل نیفه ٔ ازار.
-
میان بند
لغتنامه دهخدا
میان بند. [ یام ْ ب َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش نور شهرستان آمل است . این دهستان در جنوب باختری سولده واقع و هوای آن مرطوب و معتدل و محصولات آن غلات و لبنیات است . معدن زغال گلندرود در این دهستان واقعو استخراج می شود. میان بند از 6 آبادی تشکی...
-
چست بستن
لغتنامه دهخدا
چست بستن . [ چ ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تنگ بستن .(آنندراج ). تنگ بستن میان و بند و کمر. (از آنندراج ). تنگ و چسبان بستن کمربند و امثال آن : چو در شیرمردی میان چست بست میان پلنگ تکبر شکست .ظهوری (از آنندراج ).
-
بند کشیدن
لغتنامه دهخدا
بند کشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تکه و بند ازار را در نیفه ٔ شلوار و جز آن جای دادن . || پر کردن فاصله ٔ میان دو آجر از گچ . || زندان را تحمل کردن . در بند و اسارت بودن : بی هیچ گنه چونکه در این دار بماندی بی هیچ گنه بند کشیدن دشوار است .ن...
-
حقب
لغتنامه دهخدا
حقب . [ ح َ ق َ ] (ع اِ) پالان اشتر. || تنگ شتر که متصل به تهیگاه وی باشد. (منتهی الارب ). تنگ که بر شتر بندند. نوار میان بند شتر. تنگ پالان شتر. رسن میان شتر.ج ، احقب . (مهذب الاسماء). || کمر زنان که بر میان بندند. حقاب ؛ چیزی است که زنان پیرایه را ...
-
مال بند
لغتنامه دهخدا
مال بند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) تیری بر پیش درشکه و کالسکه و امثال آن تا اسب را بر آن استوارکنند. چوبی که در میان دو اسب درشکه و کالسکه حایل است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چوب درازی که در جلو درشکه نصب کنند و به طرفین آن اسبها را بندند.
-
گتابسه
لغتنامه دهخدا
گتابسه . [ گ َ س َ ](اِخ ) موضعی میان بند از توابع نور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 110).