کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریعان شباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ملال
لغتنامه دهخدا
ملال . [ م َ ] (اِخ ) لکهنویی دهلوی ، از شعرای قرن دوازدهم هجری است . صاحب تذکره ٔ صبح گلشن آرد: در زمان حکومت وزیرالممالک نواب آصف الدوله بهادر به فوجداری بعض محالات اوقات به سر می برد و در عین ریعان شباب از این جهان پرملال جاده ٔ انتقال پیمود. از ا...
-
مقتبل
لغتنامه دهخدا
مقتبل . [ م ُ ت َ ب َ] (ع ص ) رجل مقتبل الشباب ؛ مرد که در وی نشان پیری پیدا نگردد و جوان تر و تازه . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). مردی که اثر پیری در وی آشکار نباشدو در اساس گوید: مردی که گویی هر ساعت جوانی را از سر می گیرد. (از اقرب الم...
-
بهجت شیرازی
لغتنامه دهخدا
بهجت شیرازی . [ ب ِ ج َ ت ِ ] (اِخ ) اسمش میرزا عبدالحمیدبن مولانا عبدالغفار. والدش از علما و مقدسین و فقرا و سالکین آن دیار بود. جوانی است در ریعان شباب و از علوم متداوله فیض یاب . خط نسخ را خوب مینویسد بکتابت اشتغال دارد و از دست رنج نویسندگی اوقات...
-
جوانی
لغتنامه دهخدا
جوانی . [ ج َ ] (حامص ) ضد پیری . شباب . حداثت . (دهار) : یک نیمه جهان را بجوانی بگشادی چون پیر شوی نیمه ٔ دیگر بگشایی . منوچهری .هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ وین خانه و فرش باستانی هم هیچ از نسیه و نقد زندگانی همه راسرمایه جوانی است جوانی هم هیچ . ...
-
آغاز
لغتنامه دهخدا
آغاز. (اِ) بدائت (بدایت ).بدء (بدو). ابتدا. ابتداء. فاتحه . مفتتح . شروع . سر.دخش . درآمد. صدر. مبداء. اوّل . نخست . ازل . اصل . مقابل فرجام و انتها و انجام و بن و اَبَد : چون فراز آمد بدو آغاز مرگ دیدنش بیگار گرداند و مجرگ . رودکی .بر اندازه بر هر ک...
-
حاوی سنندجی
لغتنامه دهخدا
حاوی سنندجی . [ ی ِ س َ ن َن ْ دَ ] (اِخ ) حسینقلی خان بن امان اﷲخان . وی والی کردستان بوده ، فضل و دانش و حسب و نسب و همت و حشمت را جامع گشته در زمان فترت کردستان در ملک بابان سکونت جسته و هم در ریعان شباب در سنه ٔ 1263 هَ . ق . درگذشته . در نظم و ن...
-
ابومحمد
لغتنامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) خازن . عبداﷲبن احمد شاعر و مترسل شهیر اصفهانی . او از خواص صاحب بن عباد و برکشیدگان اوست . در ریعان شباب خازنی کتب خانه ٔ صاحب داشت . و بعلت زلتی ناشی از جهالت و کم تجربگی جوانی ، صفای لطف صاحب نسبت بدو بکدورت بد...