کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریسیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رسته
لغتنامه دهخدا
رسته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) ریسیده . (فرهنگ رشیدی ). ریسیده و رِسته شده . (ناظم الاطباء). رشته شده ، و مخفف آن رسه است بمعنی ریسیده و تابیده . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). صیغه ٔ اسم مفعول از ریسیدن که اهل هند کاتنا گویند. (غیا...
-
چلالی
لغتنامه دهخدا
چلالی . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) سبدی باشد که زنان پنبه ٔ گلوله کرده و ریسمان ریسیده را در آن نهند. (برهان ) (آنندراج ). سبدی که زنان پنبه ٔ گلوله کرده وریسمان ریسیده و جز آن در وی نهند. (ناظم الاطباء).
-
واریسیدن
لغتنامه دهخدا
واریسیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) بازکردن رشته را. مقابل رشتن و ریسیدن . ریسیده را باز کردن . و رجوع به ریسیدن شود.
-
نارشته
لغتنامه دهخدا
نارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نرشته . ناریسیده . مقابل رشته به معنی ریسیده و تاب داده . رجوع به رشته شود.
-
استاج
لغتنامه دهخدا
استاج . [ اِ ] (ع اِ) چوبکی است میان کاواک که بر آن پنبه ٔ ریسیده را برای تافتن پیچند. || یا چیزی که رشته را از دوک بدست بر آن پیچند. (منتهی الارب ). اِستیج .
-
استیج
لغتنامه دهخدا
استیج . [ اِ ] (ع اِ) استاج . (منتهی الارب ). چوبکی میان کاواک که بر آن پنبه ٔ ریسیده را برای تافتن پیچند و چیزی که رشته را از دوک بر آن پیچند. ماشوره .
-
رشته
لغتنامه دهخدا
رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) هرچیز ریسیده شده . (ناظم الاطباء). به معنی ریسیده است . (آنندراج ) (انجمن آرا). ریسیده و تابیده شده . (فرهنگ فارسی معین ). آنچه آنرا رشته باشند. (برهان ). (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ریسیده . ریشته ...
-
دست ریس
لغتنامه دهخدا
دست ریس . [ دَ ] (ن مف مرکب ) ریسمان و رشته ٔ با دست ریسیده شده . (ناظم الاطباء). رشته و ریسمان که به دوک ریشته اند نه به چرخ . (یادداشت مرحوم دهخدا) : عیسی اینک پیش کعبه بسته چون احرامیان چادری کان دست ریس دخت عمران آمده .خاقانی .
-
ریشته
لغتنامه دهخدا
ریشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از ریشتن . رشته . ریسیده : عیسی ریشته مریم بافته . (یادداشت مؤلف ). هر چیز تافته شده مانند پلیته ٔ چراغ وفتیله ٔ توپ . || (اِ) رشته . تراشه های خمیرکه از آن آش و پلاو و جز آن سازند. (ناظم الاطباء).
-
فرموک
لغتنامه دهخدا
فرموک . [ ف َ ] (اِ) گروهه ٔ ریسمان ریسیده شده را گویند که بر دوک پیچیده شده باشد. (برهان ) : مشغول پنبه چرخ و ندانسته کآفتاب فرموک اخترانش بدزدد زدوکدان . اثیر اخسیکتی .سراپایت یکی گردد چو فرموک چو مردان ترک گیری پنبه و دوک . عطار.|| چوبی را نیز گوی...
-
نکث
لغتنامه دهخدا
نکث . [ ن َ ] (ع مص ) تاب بازدادن رسن و ریسمان . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ) (از ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 101). تاب باز گردانیدن از رسن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). تاب باز کردن از رسن . (از غیاث اللغات ). || غاز کردن پشم گلیم و چادر کهنه ر...