کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریختن
لغتنامه دهخدا
ریختن . [ ت َ ] (مص ) روان کردن و جاری کردن مانند ریختن آب در ظرف و ریختن خون . (از ناظم الاطباء). لازم و متعدی آید. (یادداشت مؤلف ). سرازیر کردن مایع از ظرفی به ظرفی یا به روی زمین جاری کردن . (فرهنگ فارسی معین ). افراغ . (تاج المصادر بیهقی ) (از د...
-
واژههای مشابه
-
عرق ریختن
لغتنامه دهخدا
عرق ریختن . [ ع َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بسیار خوی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). خوی از چهره چکیدن . || شرمنده شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : عشق میریزد عرق چون دل شود صید هوس هر که میمیرد طبیبش میکشد شرمندگی . ناظم هروی (از آنندراج ). || سعی در کاری...
-
عطسه ریختن
لغتنامه دهخدا
عطسه ریختن . [ ع َ س َ / س ِ ت َ ] (مص مرکب ) عطسه تولید کردن : هوا تا عطسه در مغز غزالان ختن ریزدبه دامان نسیم صبح زلف مشکسا بگشا.حزین (از آنندراج ).
-
گریبان ریختن
لغتنامه دهخدا
گریبان ریختن . [ گ ِ ت َ ] (مص مرکب ) ... از چیزی ؛ کنایه از درست کردن گریبان : تا توانم گلفروش چاک رسوایی شدن چون سحر بیدل زهر عضوم گریبان ریختند.میرزا بیدل (از آنندراج ).
-
کرم ریختن
لغتنامه دهخدا
کرم ریختن . [ ک ِ ت َ ] (مص مرکب ) حسد ورزیدن . ابراز حسد با اطواری کردن . (یادداشت مؤلف ). || کاری را به قصد آزار کسی انجام دادن . وررفتن . رجوع به کرمکشی و کرمکی شود.
-
نعل ریختن
لغتنامه دهخدا
نعل ریختن . [ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) سخت دویدن . نعل افکندن . نعل انداختن : زید را اکنون نیابی کو گریخت جست از صف نعال و نعل ریخت . مولوی . || واماندن به علت دویدن و تاختن . خسته و مانده شدن و بجای منظور نرسیدن : حاجتش نبود به سوی کُه گریخت کز پی اش کر...
-
نمک ریختن
لغتنامه دهخدا
نمک ریختن . [ ن َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) نمک پاشیدن .نمک بر چیزی افشاندن . در غذا نمک کردن : به کام باده کشان تا حلاوتی بخشدز خنده ٔ تو نمک بر کباب خواهم ریخت . علی خراسانی (از آنندراج ).|| در تداول ، کنایه از بی مزگی کردن . مزاح و شوخی خارج از ادب کرد...
-
نشاسته ریختن
لغتنامه دهخدا
نشاسته ریختن . [ ن ِ ت َ / ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) گندم را برای گرفتن نشاسته در آب خیساندن .
-
هم ریختن
لغتنامه دهخدا
هم ریختن . [ هََ ت َ ] (مص مرکب ) به هم ریختن . در هم ریختن . آشفتن . رجوع به ترکیبات ِ «هم » شود.
-
تب ریختن
لغتنامه دهخدا
تب ریختن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) پایان یافتن تب . قطع شدن تب . دور شدن تب : اگر گرد رهشان شود بیشه گردتب از پیکر شیر ریزد چو گرد.ظهوری (از آنندراج ).
-
پیشاب ریختن
لغتنامه دهخدا
پیشاب ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بول کردن . شاشیدن . آب تاختن . در تداول اطفال جیش کردن . درتداول عوام ادرار کردن . پیشاب کردن . زهراب ریختن .
-
درم ریختن
لغتنامه دهخدا
درم ریختن . [ دِ رَم ْ ت َ ] (مص مرکب ) ریختن درم . افشاندن درم . || نور افشاندن . نور پاشیدن .- درم ریختن ماه ؛ نور افشانی کردن ماه : ماه در آب چون درم ریزدهر کجا ماهیی است بگریزد.نظامی .
-
دور ریختن
لغتنامه دهخدا
دور ریختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) بیرون ریختن . دورانداختن چنانکه غذای پس مانده و بیمصرف یا چیزی بی ارزش را. (یادداشت مؤلف ). رجوع به دورانداختن شود.
-
دندان ریختن
لغتنامه دهخدا
دندان ریختن . [ دَ ت َ ] (مص مرکب ) افتادن دندانهای کسی . ساقط شدن دندان . (یادداشت مؤلف ). سل . (منتهی الارب ) : نرمی ز حد مبر که چو دندان مار ریخت هر طفل نی سوار کند تازیانه اش . ؟- دندانهای کسی (حیوانی ) ریختن ؛ کنایه است از دچار ضعف و ناتوانی ش...