کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ریاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ریاش
لغتنامه دهخدا
ریاش . [ رَ ] (ع اِ) جامه و لباس پاکیزه . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامه ٔ نیکو. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). || حالت زیبا و نیکو. || مال . || معاش . || ارزانی . (از ناظم الاطباء). || ج ِ ریش . (ناظم الاطباء) (از منتهی...
-
ریاش
لغتنامه دهخدا
ریاش . [ رَ ] (ع ص ) ناقة ریاش ؛ ماده شتر که موی بسیار در گوش و روی داشته باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || سست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ریاش
لغتنامه دهخدا
ریاش . [ رَی ْ یا ] (ع ص ) کسی که پر بر تیر گذارد. (ناظم الاطباء). آنکه پر را بر تیر نهد. (مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
ریش
لغتنامه دهخدا
ریش . (ع اِ) پر مرغ . ج ، اَریاش ، ریاش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دهار). پر مرغ و زینت آن . در مرغ به منزله ٔ موی در دیگر جانوران است . یکی آن ریشة. ج ، ریاش ، اریاش . (از اقرب الموارد). پر مرغ . (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص ...
-
ظریف
لغتنامه دهخدا
ظریف . [ ظَ ] (ع ص ) سبکروح . (مهذب الاسماء). خوش طبع. || تیزدل . (مهذب الاسماء). زیرک . کیّس . (منتهی الارب ). دانا : دست بر هم زند طبیب ظریف چون خرف بیند اوفتاده حریف . سعدی (گلستان ).|| خوشروی . زیبا. || بلیغ. || چابک . مزلّم . خوش لباس . خوش جامه...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ ](اِخ ) ریّاشی . عباس بن فرج مولی محمدبن سلیمان هاشی .یکی از بزرگان نحات و اهل لغت و راویه ٔ شعر. نسبت وی به ریاش نامی است که پدر ابوالفضل نزد وی بود. ریاشی در لغت تلمیذ اصمعی بود و کتب اصمعی و ابی زید را از برداشت و از مازن...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم مکنی به ابوریاش . یاقوت در معجم الادباء (ج 1 ص 74) گوید: بخط حمیدی از آنچه روایت کرده است از تنوخی در کتاب نشوارالمحاضره ، یافتم که او ابوریاش احمدبن ابی هاشم القیسی است و بخط بعض ادبای مصر دیدم که ابوریاش احمدبن ا...
-
ادیب نطنزی
لغتنامه دهخدا
ادیب نطنزی . [ اَ ب ِ ن َ طَ ] (اِخ ) سمعانی در ذیل لغت نطنزی گوید: النطنزی ؛ هذه النسبة الی نطنز و هی بلدة بنواحی اصبهان . ظنی ان بینهما قریباً من عشرین فرسخاً والمشهور بالانتساب الیها ابوعبداﷲ الحسین بن ابراهیم بن احمد النطنزی الأدیب من اهل اصبهان...
-
ظرف
لغتنامه دهخدا
ظرف . [ ظَ ] (ع اِ) جای چیزی . آنچه در آن چیزی نهند. آوند. باردان . (مهذب الاسماء). حیّز. خنور. اِناء. وِعاء. ج ، ظروف : در وقت گویائی من به این سوگند یا ملک من شود در بازمانده ٔ عمرم از زر یا رزق یا جوهر یا ظرف یا پوشیدنی یا فرش . (تاریخ بیهقی ).بند...
-
ثعالبی
لغتنامه دهخدا
ثعالبی . [ ث َ ل ِ ] (اِخ ) علامه ابومنصور عبدالملک بن محمدبن اسماعیل نیشابوری (350 - 429 هَ . ق .). از آنرو وی را ثعالبی گویندکه از پوستهای روباه پوستین کردی . ابن خلکان گوید: قال ابن بسام صاحب ذخیره ٔ فی حقه کان فی وقته راعی تلعات العلم و جامع اشتا...