کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رکس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رکس
لغتنامه دهخدا
رکس . [ رَ ] (ع مص ) برگرداندن و اول چیزی را به آخر آن بردن . (از اقرب الموارد). برگردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). واپس گردانیدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). برگردانیدن و واژگون کردن . (یادداشت مؤلف ). به حالت نخستین بردن . (م...
-
رکس
لغتنامه دهخدا
رکس . [ رِ ] (ع اِ) پلیدی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پلیدی مردم . (ناظم الاطباء). رجس . (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد). || مردم بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مردم بسیار یا جماعت . || بنایی که پس از ویرانی مرمت شود. || پل . (از اقرب المو...
-
جستوجو در متن
-
مرکوس
لغتنامه دهخدا
مرکوس . [م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رکس . رجوع به رکس شود. || مقلوب . (یادداشت مرحوم دهخدا). || منکوس . (یادداشت مرحوم دهخدا). || آنکه حال او به ادبار کشیده باشد. (از اقرب الموارد).
-
فرانک
لغتنامه دهخدا
فرانک . [ فْرا /ف ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام سکه ای است از ملک فرانسه . (آنندراج از مسافرت نامه ٔ شاه ایران ). واحد پول در فرانسه ، بلژیک و سویس . (از فرهنگ آکسفورد). مأخوذ از نام فرانکوروم رکس پادشاه فرانسویان است که برای نخستین بار سکه زد. (از فرهنگ ز...
-
بگونیا
لغتنامه دهخدا
بگونیا. [ ب ِ گ ُ ] (لاتینی ، اِ) گیاهی از تیره ٔ بگونیاها با گلهای سرخ و سفید یا صورتی اصلش از آمریکای مرکزی است و در حدود چهارصد گونه از آن شناخته شده است . (از فرهنگ فارسی معین ). انواع آن : پیازی . عادی . دائمی . برگی . رکس . معین التجاری . کرکی ...
-
پلیدی
لغتنامه دهخدا
پلیدی . [ پ َ ] (حامص ) ناپاکی . شوخی . شوخگنی . وژن . آژیخ . چرک . فژ. رِجس . قَذْر.وَسخ . قذارت . رَجاست : همه ٔ پلیدی ها را با آب شویند و پلیدی آب از هیچ چیز شسته نشود. (از مجموعه ٔ امثال طبع هند). فَشَف ؛ پلیدی پوست . ربذَة؛ هر پلیدی . (منتهی الا...
-
موش
لغتنامه دهخدا
موش . (اِ) جانور چارپای کوچکی از حیوانات قاضمه که دمبی دراز دارد و در همه جای کره ٔ ارض فراوان است . (از ناظم الاطباء). جانوری است معروف که به عربی فاره گویند. (آنندراج ) (برهان ). پستانداری است کوچک از راسته ٔ جوندگان که مواد غذایی خود را با حرکت آر...
-
گاو
لغتنامه دهخدا
گاو. (اِ) ایرانی باستان : گاو ، پهلوی : گاو ، کردی : گا . افغانی : گوا . اُسِّتی : یگ ، قوگ (گاو ماده ). بلوچی : گک گکس (گاو، گاو ماده ، گاو نر). وخی : گیو ، گو . سریکلی : ژَئو .شغنی : ژائو . سنگلچی و منجی . گائو. یغنوبی ، گوا . (اساس اشتقاق اللغة ص ...