کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رَ ] (اِ) ریشه ٔ رکیدن که صورتی یا تصحیفی است از زکیدن و ژکیدن . رجوع به ژکیدن و زکیدن شود. || رسته و صف کشیده . (از برهان ) (ناظم الاطباء).راسته و صف کشیده چه اگر گویند فلان چند رک شد؛ یعنی چند صف شد. (لغت محلی شوشتر). اما در این معنی مصحف رگ...
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رَ ] (ضمیر) به لغت زند و پازند به معنی تو باشد و به عربی انت گویند. (برهان ). به لغت زند ضمیر مفرد مخاطب ؛ یعنی تو و انت . (ناظم الاطباء).
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رَک ک ] (ع مص ) جزوی را بر جزو آن چیز افکندن : رککت الشی ٔ بعضه علی بعض ؛ ای طرحته . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی بر چیزی افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). جزوی را بر جزو آن چیز افکندن . (آنندراج ). چیزی افکندن . (دهار...
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 226 تن است . آب آن از قنات تأمین می شود. محصول عمده ٔآنجا از غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رِک ک / رَ ] (ع اِ) باران نرم ریزه یا آن زاید از باران ریزه است . ج ، اَرکاک و رِکاک . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باران ضعیف . (دهار). باران ضعیف و اندک . ج ، ارکاک و رکاک . (از اقرب الموارد).
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رِک ک ](ع ص ) ارض رک ؛ زمین باران ریزه نرسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زمین باران ریزه نرسیده . (آنندراج ). لغتی در رَک ّ به معنی مذکور. (از اقرب الموارد).
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رُ ] (ص ، ق ) (عامیانه ) بی پرده (گفتار) پوست کنده (گفتار). صریح . صریحاً. بالصراحة. گفته ٔ روشن و کمی تند نسبت به شنونده ناشی از صراحت خلق و راستگویی گوینده . (یادداشت مؤلف ). راست و صریح . بی پرده . بی پروا: حقیقت را رک پوست کنده می گویم . ...
-
رک
لغتنامه دهخدا
رک . [ رُ ] رمزی و اختصاری است از «رجوع کنید» در اصطلاح مصححان کتب و متون .
-
واژههای مشابه
-
رک رک تنگ نمک
لغتنامه دهخدا
رک رک تنگ نمک . [ رُرُ ت َن ْ ن َ م َ ] (اِخ ) ده از دهستان ده پیر بخش حومه ٔ شهرستان آبادان . سکنه ٔ آن 240 تن است . آب آن از چشمه . محصول عمده ٔ آنجا غلات وصیفی و لبنیات است . زمستان به قشلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دلبررک رک
لغتنامه دهخدا
دلبررک رک . [ دِ ب َ رُ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرابدوره بخش چگنی شهرستان خرم آباد سکنه ٔ آن 420 تن . آب آن از سرابدوره و محصول آن غلات . و حبوب و لبنیات است . ساکنان این ده از طایفه ٔ رک رک هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رک گفتن
لغتنامه دهخدا
رک گفتن . [ رُ گ ُ ت َ ](مص مرکب ) بی پرده و صریح گفتن چیزهایی را که عادتاًدر پرده و به کنایه گویند. صدع . (یادداشت مؤلف ).
-
رک دان
لغتنامه دهخدا
رک دان . [ رَ ] (اِخ ) دهی ازدهستان کنارک شهرستان چاه بهار. سکنه ٔ آن 150 تن است . محصول عمده ٔ آنجا غلات وخرما و لبنیات . آب آن از باران است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
رک گو
لغتنامه دهخدا
رک گو. [ رُ ] (نف مرکب ) که صریح گوید. که عادت به گفتار صریح دارد. صریح اللهجه . آنکه گفتنی آشکار گوید و پنهان ندارد. آنکه بی پرده سخن گوید. (یادداشت مؤلف ).
-
رک گوی
لغتنامه دهخدا
رک گوی . [ رُ ] (نف مرکب ) رک گو. رجوع به رک گو شود.