کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رژد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رژد
لغتنامه دهخدا
رژد. [ رَ ] (ص ) به معنی رزد است . (از شعوری ج 2 ص 4). بسیارخوار. (ناظم الاطباء) (از لغت فرس اسدی ) (فرهنگ جهانگیری ) (برهان )(آنندراج ). بسیارخواره . رزد. (از فرهنگ سروری ). لغت رژد را آقای اقبال در وسط لغت نبرد و هم آورد آورده ،از اینرو شاید اصل لغ...
-
جستوجو در متن
-
رژدی
لغتنامه دهخدا
رژدی . [ رَ ] (حامص ) بسیارخواری . (لغت فرس اسدی نسخه ٔ کتابخانه ٔ نخجوانی ). صفت رژد. عمل رژد. دلگی . (یادداشت مؤلف ) : ز دیدارخیزد هزار آرزوی ز چشم است گویند رژدی گلوی . ابوشکور بلخی (از آنندراج ).و رجوع به رزد و رژد شود.
-
رژده
لغتنامه دهخدا
رژده . [ رَ دَ / دِ ] (ص ) رژد. حریص و بسیارخورنده . (غیاث اللغات ).
-
رزد
لغتنامه دهخدا
رزد. [ رَ] (ص ) رژد. شکم پرست و پرخور و شکم خواره . (از ناظم الاطباء). پرخور و شکم خوار را گویند. (آنندراج ) (برهان ). شکم خوار. (انجمن آرا).بسیارخواره را گویند. (فرهنگ سروری ). شکم باره . (یادداشت مؤلف ). اکول و بسیارخوار. (از شعوری ج 2 ص 4). ورجوع...
-
رحیب
لغتنامه دهخدا
رحیب . [ رَ ] (ع ص ) فراخ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : همتی عالی و نعمتی متوالی و کنفی رحیب و مرتعی خصیب . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 286). || فراخ سینه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رحیب الصدر؛ واسعالصدر. (ناظم ا...
-
اکول
لغتنامه دهخدا
اکول . [ اَ ] (ع ص ) فراخ شکم . (دهار) (مهذب الاسماء).بسیارخورنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پرخور و ربوس و رزد و رژد و رس . (ناظم الاطباء). اکال . پرخور. پرخوار. جواظ. شکم خواره . شکم باره . رس . شکمو. شکم بنده . بسیارخوار. بُلَع...
-
شکم بنده
لغتنامه دهخدا
شکم بنده . [ ش ِ ک َ ب َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شکم خواره . پرخور. عبدالبطن . (از برهان ) (ناظم الاطباء). شکم خوار. شکم خواره . شکمی . (آنندراج ) (انجمن آرا). حریص بسیارخوار. (غیاث ). مبطان . بَطِن . شکم پرست . که خوردن بسیار خواهد.رُس . رژد. بنده ٔ شکم...