کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رهان
لغتنامه دهخدا
رهان . [ رِ ] (ع اِ) ایام الرهان ؛ روز اسب دوانی یعنی روزی که در تاختن اسبها باهم گرو می بندند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خیل الرهان ؛ اسبی که در مسابقه ٔ اسب دوانی بر سبقت گرفتن آن بر سر پول و غیره گرو می بندند وصاحب اسب سبقت گیرنده برنده می ...
-
رهان
لغتنامه دهخدا
رهان . [ رِ ] (ع مص ) گرو بستن به تاختن اسب . (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). مصدر به معنی مراهنة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). با کسی گرو بستن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). شرط بستن . (فرهنگ فارسی معین ). نذربندی و شرط : نوبت زنگی است رومی شد نهان ای...
-
واژههای مشابه
-
خویشتن رهان
لغتنامه دهخدا
خویشتن رهان . [ خوی / خی ت َ رَ ] (نف مرکب ) خود برکنار دارنده از مناهی . عفاف ورز. باورع : مجنون که مبصر جهان بودشهوت کش و خویشتن رهان بود.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
گروبندی
لغتنامه دهخدا
گروبندی . [ گ ِ رَ / رُو ب َ ] (حامص مرکب ) شرطبندی . رهان .
-
تالیات
لغتنامه دهخدا
تالیات . (ع ص ، اِ) ج ِ تالی ، اسب چهارم رهان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به تالی شود.
-
دهکلة
لغتنامه دهخدا
دهکلة. [ دَ ک َ ل َ ] (ع اِ) دمدمه مانندی است در سواران رهان . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
استبعاء
لغتنامه دهخدا
استبعاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بعاریت گرفتن سگ شکاری و اسب رهان را. (از منتهی الارب ).
-
قوس
لغتنامه دهخدا
قوس . [ ق َ ] (ع مص ) اندازه کردن چیزی را به چیزی مانند وی در حکم . || سبقت بردن و پیشی گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || راست کردن و صف کشیدن اسبان رهان را وقت تاختن . قاس الخیل ؛ راست کرد و صف کشید اسبان رهان را وقت تاختن . (منتهی الارب ...
-
سکیت
لغتنامه دهخدا
سکیت . [ س ُ ک َ ] (ع ص ) مرد همیشه خاموش . || اسب بازپسین رهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسب پسین باز در مسابقه . (مهذب الاسماء).
-
شهوت کش
لغتنامه دهخدا
شهوت کش . [ ش َهَْ وَ ک ُ ] (نف مرکب )که شهوت را فرونشاند و بر آن چیره شود : مجنون که مبصّر جهان بودشهوت کش و خویشتن رهان بود.نظامی .
-
فسکول
لغتنامه دهخدا
فسکول . [ ف ُ / ف ِ ] (ع ص ) اسپ که در میدان سپس همه ٔ اسپان رهان آید. (منتهی الارب ). فسکل . || رجل فسکول ؛ واپس مانده و تابع. (از اقرب الموارد).
-
مستبعی
لغتنامه دهخدا
مستبعی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استبعاء. به عاریت گیرنده ٔ سگ شکاری و یا اسب رهان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استبعاء شود.
-
گرو گشتن
لغتنامه دهخدا
گرو گشتن . [ گ ِ رَ / رُو گ َ ت َ ] (مص مرکب ) گرو گردیدن . رهان مالی شدن : بهر لقمه گشت لقمانی گرووقت لقمان است ای لقمه برو.مولوی .