کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رنج و بلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رنج برگرفتن
لغتنامه دهخدا
رنج برگرفتن . [ رَ ب َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) زحمت کشیدن .رنج برداشتن . رجوع به رنج برداشتن شود : یکی رنج برگیر از ایدر بروببر نامه ٔ من بر شاه نو.فردوسی .
-
جستوجو در متن
-
بلا کشیدن
لغتنامه دهخدا
بلا کشیدن . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) متحمل بلا شدن . رنج بردن . سختی کشیدن : چه مایه کشیدیم رنج و بلاازین اهرمن کیش دوش اژدها. فردوسی .بیا به قصه ٔ ایوب صابر مسکین بلای کرم کشید و نخفت بر بستر. ناصرخسرو.ملاح ... روزی دو، بلا و محنت بکشید و سخت...
-
بلا
لغتنامه دهخدا
بلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگواری و سالاری . رودکی .و رجوع به بلاء شود. || زحمت و سختی و اذیت بسیار و رنج . (ناظم الاطبا...
-
بتیاره
لغتنامه دهخدا
بتیاره . [ ب ِ رَ / رِ ] (اِ) رنج . محنت . بلا. آفت . (برهان قاطع). فتنه . رنج و عنا. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 193). بلا. (صحاح الفرس ). پتیاره . و این لغت در اصل بدیاره بوده یعنی رفیق بد و زشت و مکروه و تبدیل یافته . (آنندراج ). بلیه ٔ فلک . (از انجم...
-
بلا دیدن
لغتنامه دهخدا
بلا دیدن . [ ب َ دی دَ ] (مص مرکب ) رنج دیدن . (فرهنگ فارسی معین ). آزار دیدن . دچار اذیت و آزار شدن : گفت این آزادمرد در هوای ما بسیار بلاها دیده است . (تاریخ بیهقی ص 285). این عبدا... صاحب برید بود... و بسیار بلا دید. (تاریخ بیهقی ).هم از زهر من کس...
-
بواس
لغتنامه دهخدا
بواس . [ ب َ ] (اِ) محنت و آزار و رنج و سختی . (برهان ) (ناظم الاطباء). بمعنی محنت و رنج و سختی در برهان آورده و همانا عربی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). || آفت و بلا. (ناظم الاطباء).
-
بلا رسیدن
لغتنامه دهخدا
بلا رسیدن . [ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) آزار رسیدن . رنج رسیدن : هرچند خوارزمشاه از این چه گفتم خبر ندارد و اگر بداند بلایی رسد به من . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). بوبکر هم فاضل و ادیب و نیکوخط و مدتی به دیوان ما بماند، طبعش میل به کربزی داشت تا بل...
-
جسگ
لغتنامه دهخدا
جسگ . [ ج َ ] (اِ) جَسْک . رنج و محنت و بلا. (یادداشت مؤلف ) : عقل خندد بزیر دامن دربر کر جسگ و کور سوزنگر.سنائی .
-
محنت کشیدن
لغتنامه دهخدا
محنت کشیدن . [ م ِ ن َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) به رنج بودن . سختی کشیدن . تحمل درد و اندوه و غم کردن : بیچاره متحیر بماند و روزی دو بلا و محنت کشید. (گلستان ).
-
بلاکشیده
لغتنامه دهخدا
بلاکشیده . [ ب َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متحمل بلاشده . رنج دیده . سختی دیده . و رجوع به بلا کشیدن شود.
-
جسک
لغتنامه دهخدا
جسک . [ ج َ ] (اِ) رنج و بلا. (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). محنت و رنج و بلا. (برهان ). در اوستا یَسْک َ ، بمعنی ناخوشی . (از حاشیه ٔ برهان معین ). درد و رنج و بلا. (غیاث اللغات ). آفت . محن . (یادداشت مؤلف ). جَسَک . (ناظم الاطباء) : رافضی را بما...
-
غائلة
لغتنامه دهخدا
غائلة. [ ءِ ل َ ] (ع اِ) تأنیث غائل . || بدی . (منتهی الارب ). ج ، غوائل . (مهذب الاسماء). فساد.شر. عیب . دشواری . سختی . دشمنانگی . فلان قلیل الغائلة؛ ای قلیل الشر. (دهار). || داهیه . بلا. امری منکر. مهلکة. آفت . || کینه ٔ پوشیده . (منتهی الارب ). ...
-
معافی
لغتنامه دهخدا
معافی . [ م ُ فا ] (ع ص ) عافیت بخشیده شده و تندرست نگاهداشته از رنج و بلا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مصون : و این ائمه ٔ بزرگوار از این چنین تعصب که در نهادهای ما هست محفوظ و معافی اند.(اسرارالتوحید چ صفا ص 21). و رجوع به م...
-
نأد
لغتنامه دهخدا
نأد. [ ن َءْدْ ] (ع مص )ذهاب . || بد خواستن . (منتهی الارب ). || حسد بردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). کینه . حسد. رشک . (ناظم الاطباء). || بلا و رنج رسیدن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد). || زهیدن آب از زمین . (منتهی الارب ) (...