کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رقیق شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تنک شدن
لغتنامه دهخدا
تنک شدن . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ش ُ دَ ](مص مرکب ) کم و رقیق شدن . مقابل انبوه شدن . مقابل غلیظ شدن : استرقاق ؛ تنک شدن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
سج
لغتنامه دهخدا
سج . [ س َج ج ] (ع مص ) بگل کردن دیوار را. (منتهی الارب ). در عربی گل بدیوارمالیدن . (برهان ). || رقیق و تنک شدن پلیدی . (منتهی الارب ). نرم شدن چیزی غلیظ بود. (برهان ).
-
مهو
لغتنامه دهخدا
مهو. [ م َهَْوْ ] (ع مص )سخت زدن کسی را. (منتهی الارب ). || رقیق شدن شیر خوردنی . امهاء. رجوع به مهاوة و امهاء شود.
-
ثرمطة
لغتنامه دهخدا
ثرمطة. [ ث ُ /ث َ م َ طَ ] (ع اِ) گل تر یا رقیق و آبکی . ثُرمَط. || (مص ) به آواز خائیدن . || ثرمطه ناک گردیدن زمین ؛ یعنی صاحب گل رقیق و آبناک شدن .
-
ورف
لغتنامه دهخدا
ورف . [ وَ ] (ع اِ) آنچه رقیق و تنک باشد از پیرامون جگر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). لبه ٔجگر. آنجای از کناره های جگر که نازک باشد. (ناظم الاطباء). || (مص ) وریف . وُروف . فراخ افتادن سایه و دراز و کشیده شدن آن . (ناظم الاطباء) (منته...
-
ارغیداد
لغتنامه دهخدا
ارغیداد. [ اِ ] (ع مص ) بریده شدن شیر و تمام ناخفتن آن . (منتهی الأرب ). || در آمیخته و مشتبه شدن هر چیزی . (منتهی الأرب ). بهم آمیختن شیر غلیظ و رقیق . (کنزاللغات ). || شک بردن در رأی و تدبیر خود که چگونه صدور یابد. (کنزاللغات ). المرغادّ؛ الشاک ...
-
ترقق
لغتنامه دهخدا
ترقق . [ ت َ رَق ْ ق ُ ] (ع مص ) مهربانی نمودن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || رقیق شدن چیزی . (از اقرب الموارد)(از المنجد). || تنگدل شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || مفتون کردن زن زیبا کسی را چنانکه سست...
-
انصباب
لغتنامه دهخدا
انصباب . [ اِ ص ِ ] (ع مص ) ریخته شدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ). ریخته شدن آب . (مصادر زوزنی ). ریخته شدن آب و هرچه رقیق باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ریختن (لازم ). (یادداشت مؤلف ). || فرودآمدن . (یادداشت مؤلف ). فرودآ...
-
انقاب
لغتنامه دهخدا
انقاب . [ اِ ] (ع مص ) رفتن در زمین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سیر کردن در زمین . (از اقرب الموارد). || سوده و تنک و باریک شدن سپل شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). تنک و رقیق شدن سپل شتر. (از اقرب الموارد). || دربان ...
-
نضج
لغتنامه دهخدا
نضج . [ ن ُ / ن َ ] (ع اِمص ) پختگی و رسیدگی گوشت و خرما و جز آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). پختگی . رسیدگی در میوه و گوشت و خوردنیها. || هضم . انهضام . گواردن . گوارش . (یادداشت مؤلف ). || پختگی و رسیدگی ماده ٔ بیماری : دل اینجا علتی دارد که ن...
-
تمریخ
لغتنامه دهخدا
تمریخ . [ ت َ] (ع مص ) روغن با دارو درمالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بیالودن . (زوزنی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). چرب کردن . (یادداشت ایضاً) (از اقرب الموارد). روغن و نحو آن مالیدن برخود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازغیاث اللغات ) (از آنندراج ). ...
-
تضیح
لغتنامه دهخدا
تضیح . [ ت َ ض َی ْ ی ُ ] (ع مص ) تنک گردیدن شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رقیق شدن شیر آب آمیخته . (منتهی الارب ). || نوشیدن شیر آب آمیخته را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
نرم دل
لغتنامه دهخدا
نرم دل . [ ن َ دِ ] (ص مرکب ) رحم دل . مقابل سخت دل . (فرهنگ نظام ). مقابل سنگدل . (آنندراج ). رقیق القلب . ملایم . (ناظم الاطباء). سلیم . (دهار) (ناظم الاطباء). اذلة. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) : و سقلاب مردی نرم دل بود. (مجمل التواریخ ).از نرم دلان م...
-
واکفیدن
لغتنامه دهخدا
واکفیدن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چاک دادن و شکافتن میوه های رسیده و جز آن . (ناظم الاطباء). شکافتن . کفته شدن . شکافتن و ترکیدن پوست میوه : تا گلستانشان سوی تو بشکفدمیوه های پخته بر خود واکفد. مولوی .ز آنکه چون مغزش درآکند و رسیدپوست ها شد بس رقیق و و...
-
عداء
لغتنامه دهخدا
عداء. [ ع ِ ] (ع اِ) سنگی نازک که بدان چیزی را بپوشانند. (از اقرب الموارد) (قطرالمحیط). در محیط المحیط عِدو را بدین معنی نوشته و گوید جمع آن عِداء است و ذیل عِدی نویسد: سنگی است رقیق که بدان چیزی را پوشانند. || (مص ) خصومت کردن با کسی و دشمن او شدن ....