کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رقاصی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رقاصی
لغتنامه دهخدا
رقاصی . [ رَق ْ قا ] (حامص ) عمل رقاص . (یادداشت مؤلف ). عمل رقص و شغل رقص . (یادداشت مؤلف ). عمل و شغل رقاص . رقص . پایکوبی . (فرهنگ فارسی معین ) : لبش با در به غواصی درآمدسر زلفش به رقاصی در آمد. نظامی . || درتداول عامه کارهای بیهوده و سبک : حالا...
-
جستوجو در متن
-
وشتیدن
لغتنامه دهخدا
وشتیدن . [ وُ دَ] (مص ) رقصیدن و رقاصی کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
دست افشانی
لغتنامه دهخدا
دست افشانی . [ دَ اَ ] (حامص مرکب ) رقاصی . رقص کردن . || ترک چیزی دادن .
-
دانسور
لغتنامه دهخدا
دانسور.[ سُر ] (فرانسوی ، ص ، اِ) دوستدار رقص . رقصنده . رقاص . که رقاصی پیشه دارد.
-
دانسوز
لغتنامه دهخدا
دانسوز.[ سُز ] (فرانسوی ، ص ، اِ) رقاصه . زن دوستدار رقص . زنی که رقاصی پیشه دارد.
-
گزباز
لغتنامه دهخدا
گزباز. [ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه به گز رقاصی کند. (آنندراج ) : چو رقاص گزباز آید ببزم کند دف به اقبال آهنگ جزم . ملاطغرا (از آنندراج ).رجوع به گزبازی شود.
-
سردست افشاندن
لغتنامه دهخدا
سردست افشاندن . [ س َ رِ دَ اَ دَ ] (مص مرکب )کنایه از غضب کردن . || ترک دادن . || رقص کردن و رقاصی نمودن . (آنندراج ) (برهان ).
-
وشتن
لغتنامه دهخدا
وشتن . [ وَ ت َ ] (مص ) جستن . (آنندراج ). رقص کردن . (آنندراج ) (انجمن آرا). رقاصی کردن . (برهان ). رقصیدن . (برهان ). جست وخیز کردن . (ناظم الاطباء). و مخصوصاً آن قسم رقصی که مخصوص دراویش است . (ناظم الاطباء) : یارم ز در درآمد وشتن کنید وشتن این خا...
-
شاهر
لغتنامه دهخدا
شاهر. [ هَِ ] (ع ص ) مشهور. معروف . نامی . سرشناس : کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کنداین بدین معروف گردد وان بدان شاهر شود. منوچهری . || تیغ و شمشیر کشیده . از نیام برآمده . آخته . خرج شاهراًسیفه ؛ بیرون آمد شمشیر برکشیده : اندر صف مجادلت مذهب بر خصم تیغ...
-
غواصی کردن
لغتنامه دهخدا
غواصی کردن . [ غ ُوْ وا ک َ دَ ] (مص مرکب ) در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن . غیاصة. (منتهی الارب ). رجوع به غَوّاص و غَوّاصی شود : کبک رقاصی کند سرخاب غواصی کنداین بدین معروف گردد آن بدان شاهر شود. منوچهری .آن دُرّ یتیم که در...
-
غواصی
لغتنامه دهخدا
غواصی . [ غ ُوْ وا ] (حامص ) (از: غواص + ی ، مصدری ) غواص بودن . در آب فرورفتن برای به دست آوردن مروارید و مرجان و جز آن . عمل غوّاص . غیاصة : شغلم افزون ز شغل غواصی است روزیم کم ز روزی کناس . مسعودسعد.لبش با در به غواصی درآمدسر زلفش به رقاصی برآمد. ...
-
مطربی
لغتنامه دهخدا
مطربی . [ م ُ رِ ] (حامص ) آوازخوانی و سرودگویی و مغنی گری و ساززنی و رقاصی .(ناظم الاطباء). عمل خنیاگری و رامشگری : بر گل نو زندواف مطربی آغاز کردخواند بالحان خوش نامه ٔ پا زند و زند. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).گفت من رقص ندانم بسزامطربی نیز ...
-
پای کوفتن
لغتنامه دهخدا
پای کوفتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) رقص . پای کوبیدن . پای بازی کردن . رقصیدن . رقاصی . زَفن : و سی زنند که هر روزی گرد این بت برآیندبا طبل و دف و پای کوفتن . (حدود العالم ). به یکسال اندر، چندین بار بیشترین مردم این ناحیت آنجا شوند آب اَسته با نبیذ و رود...
-
دست انداز
لغتنامه دهخدا
دست انداز. [دَ اَ ] (اِمص مرکب ) صاحب آنندراج گوید: حرکت دادن دست را برای کاری چون دزدیدن و گره بریدن و تیر انداختن و خاریدن و آسیب زدن و حمله بردن و صدر و مسند گستردن و شنا کردن . - انتهی . دست اندازی : هر نغمه بلند و پست در رقاصی ست بزمی ست که توبه...