کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفته باشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رفته رفته
لغتنامه دهخدا
رفته رفته . [ رَ ت َ / ت ِ رَ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) پابپا و قدم بقدم و درجه به درجه . متدرجاً. کم کم و در امتداد زمان . (ناظم الاطباء). کنایه از تأنی و تدریج است و این مجاز است . (آنندراج ). بتدریج . (فرهنگ نظام ). اندک اندک . بتأنی . کم کم . خردخر...
-
گوشت رفته
لغتنامه دهخدا
گوشت رفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) سوده شده از اصطکاک . || لاغر و نحیف و کم گوشت . (ناظم الاطباء).
-
عقل رفته
لغتنامه دهخدا
عقل رفته . [ ع َ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بی خرد و بی عقل . (ناظم الاطباء). سَباه . ممتله العقل . مهتلس . مهلوس . منتخب . نخیب . (از منتهی الارب ).
-
هش رفته
لغتنامه دهخدا
هش رفته . [ هَُ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) آنکه هوش خود را از دست داده . بیهوش : بپرسید کآن لعبت دلپسندکه هش رفتگان را کند هوشمند... نظامی .رجوع به هُش شود.
-
هوش رفته
لغتنامه دهخدا
هوش رفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بیهوش . ازهوش شده . مقابل بهوش : هوش رفته چو هوش یافته شدسرش از تاب شرم تافته شد.نظامی .چون ز گرمی گرفت مغزش جوش در تن هوش رفته آمد هوش .نظامی .
-
دل رفته
لغتنامه دهخدا
دل رفته . [ دِ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) رفته دل . بی جان . بی دل . ضعیف القلب . (ناظم الاطباء). بیم زده : مُستلفَج ؛ دل رفته از ترس . (منتهی الارب ). || دل از دست داده . مفتون شده . عاشق و واله گشته .
-
روغن رفته
لغتنامه دهخدا
روغن رفته . [ رَ / رُو غ َ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از کسی که از دولت عمر سیر شده باشد. (ازناظم الاطباء) (از آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا).
-
رفته روب
لغتنامه دهخدا
رفته روب . [ رُ ت َ / ت ِ ] (مص مرخم ، اِ مرکب )تداولی از رفت و روب . کناسة و جاروب کردن . رجوع به رفت و رو شود. || جاروب . (ناظم الاطباء).
-
مدرسه رفته
لغتنامه دهخدا
مدرسه رفته . [ م َ رَ / رِ س َ / س ِ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مدرسه دیده . علم آموخته . باسواد. ملا.
-
موی رفته
لغتنامه دهخدا
موی رفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کل و کچل . (ناظم الاطباء). موی ریخته . و رجوع به موی ریخته و کچل شود.
-
خواب رفته
لغتنامه دهخدا
خواب رفته . [ خوا / خا رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خوابیده . خفته . || عضو خدرشده . عضو بیحس شده . || وارفته . بی اعتنا به پیش آمدها (در تداول عامه ).- خاله خواب رفته ؛ زن بی حال و بی اعتنا به پیش آمدها.
-
روی هم رفته
لغتنامه دهخدا
روی هم رفته . [ ی ِ هََ رَ ت َ / ت ِ ] (ق مرکب ) من حیث المجموع . کلاً. (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
متواضع
لغتنامه دهخدا
متواضع. [ م ُ ت َ ض ِ ] (ع ص ) فروتن . (زمخشری ) (مهذب الاسماء). فروتنی کننده ونرم گردنی و زاری نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فروتنی کننده و نرمی کننده و خواری نماینده . فرمان بردار و فروتن و با خضوع و احترام کننده و باادب...
-
ایشیک آقاسی باشی گری
لغتنامه دهخدا
ایشیک آقاسی باشی گری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) ایشیک آقاسی باشی بودن . شغل ایشیک آقاسی باشی . (فرهنگ فارسی معین ).