هوش رفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بیهوش . ازهوش شده . مقابل بهوش :
هوش رفته چو هوش یافته شد
سرش از تاب شرم تافته شد.
چون ز گرمی گرفت مغزش جوش
در تن هوش رفته آمد هوش .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
هوش رفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) بیهوش . ازهوش شده . مقابل بهوش :
هوش رفته چو هوش یافته شد
سرش از تاب شرم تافته شد.