کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفتن واوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عروسی رفتن
لغتنامه دهخدا
عروسی رفتن . [ ع َ رَ ت َ] (مص مرکب ) حضور یافتن در جشن عروسی کسی (بنابه دعوت قبلی ). شرکت در جشن عروسی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کج رفتن
لغتنامه دهخدا
کج رفتن . [ ک َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بر صراط غیرمستقیم رفتن . رفتن براه ناراست : لاجرم چون ستاره راست بودنتواند که کج رود جدول . سعدی .بدنباله ٔ راستان کج مرو.سعدی .
-
گم رفتن
لغتنامه دهخدا
گم رفتن . [ گ ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) غلط رفتن . (آنندراج ) : بسی گم میروی خود را ادب کن .چو ره گم کرده ای خضری طلب کن .غنیمت (از آنندراج ).
-
کش رفتن
لغتنامه دهخدا
کش رفتن . [ ک َ / ک ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دزدیدن با زبردستی و چالاکی . به مهارت و چابکی دزدیدن که کسی نبیند. با زرنگی و چربدستی در حضور کس یا کسانی دزدیدن .
-
کشاله رفتن
لغتنامه دهخدا
کشاله رفتن . [ ک َ / ک ِ ل َ / ل ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) یازیدن در تداول عامیانه . (یادداشت مؤلف ). کشاله کردن . بطورخزیده روی زمین راه رفتن . خود را روی زمین کشیدن .
-
کشان رفتن
لغتنامه دهخدا
کشان رفتن . [ ک َ / ک ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) اِستِفتار. (یادداشت مؤلف ). خود را بسختی کشانیدن . با سختی خود رابه سویی کشیدن چنانکه مجروحی بر زمین خزیده رفتن .
-
کلاپیسه رفتن
لغتنامه دهخدا
کلاپیسه رفتن . [ ک َ س َ / س ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کلاپیسه شدن . کلاپیسه رفتن چشم ، گردیدن چشم و از جای خود رفتن ، یعنی رفتن سیاهی و آمدن سپیدی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به کلاپیسه شود.
-
گوشت رفتن
لغتنامه دهخدا
گوشت رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) سوده شدن گوشت بر اثر اصطکاک با چیزی . زایل شدن گوشت . تباه شدن گوشت . || لاغر شدن . نزار شدن .
-
گیج رفتن
لغتنامه دهخدا
گیج رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) سر کسی گیج رفتن ؛ دوار سریافتن و آن بیماری است که آن را دوار سر گویند. (ازناظم الاطباء): سرم گیج می رود. چرا سرت گیج میرود.
-
کژ رفتن
لغتنامه دهخدا
کژ رفتن . [ ک َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) راست نرفتن . ناراست رفتن . منحرف بودن . مستقیم حرکت نکردن . از چپ یا راست رفتن . در حرکت از استقامت انحراف جستن : آن کژمزاجی کز دغا مانند فرزین کژ رودچون بیدقی فرزین شده سرزیر کن کون بازبر.امیرخسرو (از آنندراج ).
-
گام رفتن
لغتنامه دهخدا
گام رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) تند رفتن . سرعت سیر: ارتجل الفرس ؛ گاه رهوار و گاه گام رفت اسب . (منتهی الارب ).
-
گرانبار رفتن
لغتنامه دهخدا
گرانبار رفتن . [ گ ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بسنگینی رفتن . ناراحت رفتن : بر عین غین گشته زخجلت ز عین مال چون حرف غین بین که گرانبار میروم .خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 652).
-
کف رفتن
لغتنامه دهخدا
کف رفتن . [ ک َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دزدیدن و چیزی به فریب از میان بردن و به عیاری و طراری بردن . (آنندراج ). دزدیدن . یواشکی چیزی را برداشتن . معمولاً به دزدیهای کوچک و مختصر (و غالباً کودکانه ) اطلاق میشود. (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).دزدید...
-
کوله رفتن
لغتنامه دهخدا
کوله رفتن . [ ل َ / ل ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به تنور افتادن و گردگونه شدن نان بسته ٔ به تنور. جمع شدن خمیر در تنور و در آتش افتادن . جدا شدن خمیر از دیوار تنور و در آتش افتادن و جمع شدن . تباه شدن و گرد و فراهم آمدن نان بسته ٔ به تنور و در آتش افتادن ...
-
کورمال رفتن
لغتنامه دهخدا
کورمال رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) کورمال کورمال رفتن . رفتن با سودن دست به زمین یا دیوار، چنانکه کوران . با سودن دست به زمین برای دریافتن بلندی و پستی زمین و احتراز از سقوط راه رفتن . بی دیدن بوسیله ٔ مالیدن دست راه رفتن . بی دیدن بوسیله ٔ مالیدن د...