کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رفة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رفة
لغتنامه دهخدا
رفة. [ رَف ْ ف َ ] (ع اِ) یک بار شیر خوردن . (ناظم الاطباء). || لقمه ٔ کامل و کافی . (از اقرب الموارد).
-
رفة
لغتنامه دهخدا
رفة. [ رِ ف َ ] (ع اِ) گیاه سبز و تر. (ناظم الاطباء).
-
رفة
لغتنامه دهخدا
رفة. [ رُ ف َ ] (ع اِ) کاه خشک . (ناظم الاطباء).
-
رفة
لغتنامه دهخدا
رفة. [ رُف ْ ف َ ] (ع اِ) کاه و ریزه ٔ آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
رفه
لغتنامه دهخدا
رفه . [ رَ ف َ / ف ِ ] (اِخ ) پروین و ثریا که شش ستاره ٔ کوچک باشد در کوهان ثور. (ناظم الاطباء). پروین را گویند که آن شش ستاره ٔ کوچک باشد در کوهان ثور و به عربی ثریا خوانند. (آنندراج ) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ).
-
رفه
لغتنامه دهخدا
رفه . [ رَ ف ِ ] (اِ) رف کوچک . (ناظم الاطباء). رجوع به رف شود.
-
رفه
لغتنامه دهخدا
رفه . [ رَف ْ ف َ ] (مص ) پاکیزه کردن صورت و ستردن موی است با ریسمان و غیر آن تا صورت زیبا و نیکو معلوم شود. بند انداختن . || (اِ) آواز مهیب و هولناک . (لغت محلی شوشتر).
-
رفه
لغتنامه دهخدا
رفه . [ رَف ْه ْ ] (ع مص ) یا رِفْه . (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ). فراخ و آسان زندگانی شدن کسی . (آنندراج ). فراخ و آسان شدن زندگانی : رفه الرجل رفهاً و رِفهاً و رفوهاً. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر آب آمدن شتران هرگاه که خواهند. (آنند...
-
رفه
لغتنامه دهخدا
رفه . [ رِف ْه ْ ] (ع اِمص ) تن آسانی . (ناظم الاطباء). تن آسایی . (آنندراج ). || (اِ) خرمابن ریزه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
رفه
لغتنامه دهخدا
رفه . [ رِف ْه ْ ] (ع مص ) یا رَفْه . مصدر به معنی رفوه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رفوه و رَفْه شود.
-
رفه
لغتنامه دهخدا
رفه . [ رُ ف َه ْ ] (ع اِ) کاه . از آن است مثل : اغنی من التفه عن الرفه ؛ التفه : السبع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کاه . (آنندراج ). تبن . کاه . (یادداشت مؤلف ).
-
هفه رفه
لغتنامه دهخدا
هفه رفه . [ هََ ف َ / ف ِ رَ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) هرهفت . (برهان ). رجوع به هرهفت و هرهفت کرده شود. || به معنی زیب و زینت هم آمده است . (برهان ).
-
واژههای همآوا
-
رفت
لغتنامه دهخدا
رفت . [ رَ ] (ع مص ) خرد و مرد کردن . (مصادراللغه ٔ زوزنی ). شکستن و ریزه ریزه نمودن چیزی را. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). شکستن و ریزه ریزه نمودن . (آنندراج ). || شکسته شدن . (ناظم الاطباء). شکسته و ری...