رفه . [ رَف ْه ْ ] (ع مص ) یا رِفْه . (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ). فراخ و آسان زندگانی شدن کسی . (آنندراج ). فراخ و آسان شدن زندگانی : رفه الرجل رفهاً و رِفهاً و رفوهاً. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بر آب آمدن شتران هرگاه که خواهند. (آنندراج ) (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || سیرآب و علف شدن شتران . (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به رفوه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.