کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رضام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رضام
لغتنامه دهخدا
رضام . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَضْم . (ناظم الاطباء). سنگهای بزرگ که در عمارت بر هم نهند. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). به معنی رضم که سنگهای بزرگ باشد که در عمارت بر هم نهند. (منتهی الارب ). و رجوع به رَضْم شود. || ج ِ، رَضَم . (ناظم الاطباء). رجوع به رَ...
-
رضام
لغتنامه دهخدا
رضام .[ رُ ] (ع اِ) گیاهی . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اندک از هر چیز، و منه : رضام من نبت ؛ اندکی از گیاه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
رذام
لغتنامه دهخدا
رذام . [ رُ ] (ع ص ، اِ) نهال خرمابن آماده ٔغرس . (ناظم الاطباء). شاخ انگور نشاندنی . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || مصاحب رذل و ناکس . (ناظم الاطباء). مرد ناکس . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || آوند پر و سرشار. (ناظم الاطباء). || پول ناسره . ...
-
رذام
لغتنامه دهخدا
رذام . [ رُ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَذْم . (ناظم الاطباء). روان گردیدن بینی کسی . (منتهی الارب ). و رجوع به رَذْم شود.
-
رزام
لغتنامه دهخدا
رزام . [ رَ ] (اِخ ) نام پدر ابواحمد محمد مروزی که از محدثین است . (از یادداشت مؤلف ).
-
رزام
لغتنامه دهخدا
رزام . [ رَزْ زا ] (ع ص ) شیر قصدکننده و احاطه یافته بر شکار و بانگ کنان بر آن . (از اقرب الموارد).
-
رزام
لغتنامه دهخدا
رزام . [ رِ ] (اِخ ) حوض رزام محله ای است در مرو شاهجهان . (از انساب سمعانی ).
-
رزام
لغتنامه دهخدا
رزام . [ رِ ] (اِخ ) رزام بن مالک بن حنظلة. پدر قبیله ای است از تمیم . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
رزام
لغتنامه دهخدا
رزام . [ رِ ] (ع ص ) مرد شدید صعب . ج ، رُزَّم . (از اقرب الموارد). مرد درشت سخت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ج ِ رازم . (منتهی الارب ). رجوع به رازم شود.
-
رزام
لغتنامه دهخدا
رزام . [ رِ ] (ع مص ) مصدر به معنی مُرازمة. (ناظم الاطباء). رجوع به مرازمة شود.
-
رزام
لغتنامه دهخدا
رزام . [ رُ ] (ع مص ) مصدر به معنی رُزوم . (منتهی الارب ). بر زمین ماندن شتر از لاغری . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). برنخاستن شتر از لاغری . (از اقرب الموارد). و رجوع به رُزوم شود. || گرد آوردن چیزی در جامه . (از متن اللغة) (آنندراج ) (منتهی الارب )...
-
جستوجو در متن
-
رضم
لغتنامه دهخدا
رضم . [ رَ] (ع اِ) رَضَم . سنگهای بزرگ که در عمارت بر هم نهند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). به معنی رضام است . (از اقرب الموارد). رجوع به رضام شود.
-
رضمة
لغتنامه دهخدا
رضمة. [ رَ م َ ] (ع اِ) یکی رَضْم . به معنی سنگ بزرگ که در عمارت بر هم نهند. (آنندراج ). یکی رَضْم و رَضَم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). سنگ بزرگ . ج ، رِضام . (مهذب الاسماء).