کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رشی ً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رشی ً
لغتنامه دهخدا
رشی ً. [ رَ شَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رَشاة. (از اقرب الموارد). و رجوع به رشاة شود.
-
رشی ً
لغتنامه دهخدا
رشی ً. [ رِ شَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رِشْوَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) . و رجوع به رشوة و رشوت و رشوت و رشوه شود.
-
رشی ً
لغتنامه دهخدا
رشی ً. [ رُ شَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رشوة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) . رجوع به رشوة و رشوت و رشو و رشوات شود.
-
واژههای مشابه
-
رشی ً
لغتنامه دهخدا
رشی ً. [ رَ شَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رَشاة. (از اقرب الموارد). و رجوع به رشاة شود.
-
رشی ً
لغتنامه دهخدا
رشی ً. [ رِ شَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رِشْوَة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) . و رجوع به رشوة و رشوت و رشوت و رشوه شود.
-
رشی ً
لغتنامه دهخدا
رشی ً. [ رُ شَن ْ ] (ع اِ) ج ِ رشوة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) . رجوع به رشوة و رشوت و رشو و رشوات شود.
-
واژههای همآوا
-
رشی
لغتنامه دهخدا
رشی . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان رحمت آباد بخش رودبار شهرستان رشت . سکنه 283 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و لبنیات . صنایع دستی شال بافی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
رشی
لغتنامه دهخدا
رشی . [ رَ شی ی ] (ع اِ) شتربچه . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || شتری که بایستد پس بانگ زند بر آن ، شبان . (منتهی الارب ). شتری که بایستد پس شبان بر آن بانگ زند: اُرْشُه ْ اُرْشُه ْ (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
رشوة
لغتنامه دهخدا
رشوة. [ رِش ْ وَ ] (ع اِ) رُشْوة. رَشْوَة. (کشاف زمخشری ). پاره و رشوة ج ، رشی ً [ رُ شَن ]، رِشَی ً، رِشَوات ، رِشْوات . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آنچه برای باطل نمودن حق یا حق نمودن باطل داده شود. (ازتعریفات جرجانی ) (از المنجد) (از اقرب ال...
-
جرشی
لغتنامه دهخدا
جرشی . [ ج ِ رَشی ی ] (ع اِ) تن مردم .(منتهی الارب ) (مهذب الاسماء خطی ) (بحر الجواهر). || نفس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به معنی نفس و غیرفصیح است . (از اقرب الموارد).
-
رش
لغتنامه دهخدا
رش . [ رَ ] (اِخ ) رخش . (فرهنگ فارسی معین ). مخفف رخش ، نام اسب رستم . (از یادداشت مؤلف ). رخش را گویند. (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ) : ای زین خوب زینی یا تخت بهمنی ای باره ٔ همایون شبدیز یا رشی .دقیقی .
-
کرپاس
لغتنامه دهخدا
کرپاس . [ ک َ ] (اِ) کرباس . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) (فهرست شاهنامه ٔ ولف ) : سه دیگر شب آمد به خوابم شتاب یکی نغزکرپاس دیدم به خواب بدو اندر آویخته چار مردرخان ازکشیدن شده لاجوردنه کرپاس جایی درید از گروه نه ایشان شدند از کشیدن ستوه . فرد...