کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسم بياني پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
رسم آوردن
لغتنامه دهخدا
رسم آوردن . [ رَ وَ دَ ](مص مرکب ) رسم نهادن . رسم گذاشتن . آیین و طریقه ای را بنیان نهادن . وضع قاعده و قانون جدید : خود کردن و عیب دوستان دیدن رسمی است که در جهان تو آوردی . سعدی .چشمت که ریخت خون من و قصد خاک کردماتم گرفته رسم سیه پوشی آورد.آصفی ش...
-
رسم تام
لغتنامه دهخدا
رسم تام . [ رَ م ِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) مرکب است از جنس قریب و عرض خاص . مقابل رسم ناقص . (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی ). آنچه ترکیب یابد از جنس قریب و عرض خاص مانند تعریف انسان به حیوان ضاحک . (از تعریفات جر...
-
رسم شکستن
لغتنامه دهخدا
رسم شکستن . [ رَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) قاعده و قانونی را بر هم زدن . آیینی را برانداختن . متروک ساختن عادت و امر معمول : اگر بشکنم این بیعت را... یا بشکنم رسمی از رسمهای آن ... ایمان به قرآن نیاورده ام . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317).سر دو چشم تو گرد...
-
رسم قسمت
لغتنامه دهخدا
رسم قسمت . [ رَ م ِ ق ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )حق قاضی وقتی که قسمت کند ارث را. (ناظم الاطباء).
-
رسم کردن
لغتنامه دهخدا
رسم کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن و رقم کردن . (ناظم الاطباء). نوشتن . (یادداشت مؤلف ): بر او صد دینار رسم کردند؛ یعنی نوشتند. (یادداشت مؤلف ). || نشان نمودن . || نقشه کشیدن . (ناظم الاطباء). ترسیم کردن . کشیدن . (یادداشت مؤلف ). || نقش نم...
-
رسم گذاشتن
لغتنامه دهخدا
رسم گذاشتن . [ رَ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) رسم نهادن . سنت جدید گذاشتن . مرسوم کردن . نشان نهادن . متداول کردن . قانون و قاعده کردن : بردیم داغ شوق تو بر سینه یادگاررفتیم و رسم عشق به عالم گذاشتیم . ثنای مشهدی .در جستجوی یار دلازار کس نبوداین رسم تازه را...
-
رسم مرکب
لغتنامه دهخدا
رسم مرکب . [ رَ م ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) تعریفی که مشتمل بر ذاتیات و عرضیات باشد رسم مرکب بود و بهترین آن بود که ذاتی جنسی بود تا اول ماهیت به وجهی از وجوه وضع کرده باشند و بعد از آن آنرا بدیگر اوصاف مقید گردانند و چ...
-
رسم ناقص
لغتنامه دهخدا
رسم ناقص . [ رَ م ِ ق ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) مرکب از جنس بعید و عرض است ، در مقابل رسم تام . (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی تألیف سجادی ). پس اگر افادت تمییز کلی کند [ رسم ] تام بود والاّ ناقص . (اساس الاقتباس ص 341). آن است که ...
-
رسم نهادن
لغتنامه دهخدا
رسم نهادن . [رَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رسم گذاشتن . وضع قانون وقاعده و قرار. آیین و شیوه بنیان نهادن . گذاشتن شیوه و طریقه ٔ نو. قرار دادن اصول و اسلوب : همی گفت کاین رسم کهبد نهادازین دل بگردان که بس بد نهاد. ابوشکور بلخی .رسمی نهاد عشقش بر من که...
-
رسم الخط
لغتنامه دهخدا
رسم الخط. [ رَ مُل ْ خ َطط ] (ع اِ مرکب ) طرز نگارش حروف هر یک از خطوط متداول در جهان . املا و طریقه ٔ نوشتن . (ناظم الاطباء). طریقه ٔ نوشتن حروف خط یک زبان . (فرهنگ نظام ). از وقتی که زبان عربی با سپاهیان عرب به ایران نفوذ کرد خط عربی نیز با آن همرا...
-
رسم المهر
لغتنامه دهخدا
رسم المهر. [ رَ مُل ْ م ُ] (ع اِ مرکب ) مقرری که مهربرنامه نهنده را دهند. چیزی که مهردار سلاطین و امرا از مردم گیرد در وقت مهر کردن بر منشورها و احکام . (از آنندراج ) : دل نگردد بی نشان عشق او فرمانروامیتوان دادن به رسم المهر داغش نقد جان .تأثیر.
-
رسم دان
لغتنامه دهخدا
رسم دان . [ رَ ] (نف مرکب ) مؤدب . آنکه به آداب و سنن جاری آشنا باشد. (یادداشت مؤلف ). که عادات و آداب معمولی بین مردم رابداند. آداب دان . آشنا به آداب معاشرت . آشنا به آیین و شیوه و طریقه . مبادی آداب . قاعده دان : نادیده روزگارم از آن رسم دان نَی...
-
رسم دانی
لغتنامه دهخدا
رسم دانی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل رسم دان . صفت رسم دان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رسم دان شود.
-
ساز و رسم
لغتنامه دهخدا
ساز و رسم . [ زُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و آئین . ساز و نهاد. راه و رسم .رسم و راه . ساز و سامان . ساز و پیرایه : پراکند کافور برخویشتن چنانچون بود ساز و رسم کفن . فردوسی .رجوع به ساز شود.
-
بی رسم و راه
لغتنامه دهخدا
بی رسم و راه . [ رَ م ُ ] (ص مرکب ) بی طریق و آیین . بی قاعده و قانون . رجوع به رسم و راه شود.