رسم نهادن . [رَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رسم گذاشتن . وضع قانون وقاعده و قرار. آیین و شیوه بنیان نهادن . گذاشتن شیوه و طریقه ٔ نو. قرار دادن اصول و اسلوب :
همی گفت کاین رسم کهبد نهاد
ازین دل بگردان که بس بد نهاد.
رسمی نهاد عشقش بر من که سال و ماه
شو صبر خود فروش و غم عشق من بخر.
چو بر هفت شد رسم میدان نهاد
هم آورد و هم رسم چوگان نهاد.
روز نخست که مرا خوارزمشاه کدخدایی داد رسم چنان نهاد که هر روز من تنها پیش او شدمی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 336).
نکوکار و بادانش و راددوست
یکی رسم ننهد که آن نانکوست .
رسم تقوی می نهد در عشقبازی رای من
کوس غارت می زند در ملک تقوی روی تو.
فرهاد کرد کار فغانی که در وفا
رسمی چنان نهاد که نتوان از آن گذشت .
- رسم بد نهادن ؛ قاعده ٔ نااستوار و ناخوب گذاشتن . وضع قاعده و قانون نامناسب : نمک به قیمت گیرد تا ده خراب نشود و رسم بد ننهد. (گلستان ).
ورجوع به رسم گذاشتن شود.