کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رسف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رسف
لغتنامه دهخدا
رسف . [ رَ ] (ع مص ) رَسَفان . رفتن به رفتار پای بند بر پای . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). از آن است حدیث حدیبیة: فجاء ابوجندل یرسف فی قیوده ؛ ای یتحامل برجله مع القید. (منتهی الارب ). رفتن با بند. (تاج المصادر بی...
-
واژههای همآوا
-
رصف
لغتنامه دهخدا
رصف . [ رَ ] (ع مص ) پیچیدن پی را بر پیکان تیر: رصف السهم رصفاً. (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پی بر تیر پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || پای بر پای پیچیدن مصلی و با هم ملاصق کردن پایها را. (نا...
-
رصف
لغتنامه دهخدا
رصف . [ رَ ص َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). اسم مکانیست که در موقع رصافه ٔ حالیه و تخمیناً بیست یاسی میل به طرف غربی فرات است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
رصف
لغتنامه دهخدا
رصف . [ رَ ص َ ] (ع اِ) آبی که از کوه بر سنگی فروریزد. (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (منتهی الارب ) (فرهنگ فارسی معین ): ماءالرصف ؛ آبی که از کوه بر سنگی فروریزد و پاک و زلال گردد. (از اقرب الموارد). و منه : مزج هذا الشراب من ماء رصف نازع رصفاً آخر لأنه ...
-
رصف
لغتنامه دهخدا
رصف . [ رَ ص َ ] (ع مص ) رُصِفَت (مجهولاً) اسنانه رَصْفاً و رَصِفَت رَصَفا؛ بردیف رُست و منظم و هموار قرار گرفت دندان . ومؤنث آن : رَصِفَة و مرتصَفة. (از اقرب الموارد).
-
رصف
لغتنامه دهخدا
رصف . [ رُ ص ُ ] (اِخ ) نام موضعی است . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
رصف
لغتنامه دهخدا
رصف . [ رُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ رِصاف . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رِصاف شود.
-
جستوجو در متن
-
رسفان
لغتنامه دهخدا
رسفان . [ رَ س َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَسْف . (منتهی الارب ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به رَسْف شود.
-
رسیف
لغتنامه دهخدا
رسیف . [ رَ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَسْف . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رفتن رفتار پای بند بر پای . (از آنندراج ). رَسَفان . (اقرب الموارد). و رجوع به رَسْف و رَسَفان شود.
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت نضربن الحارث بن کلدة. از شاعرات عرب است . صاحب عقد الفرید آرد: من قدر الشعر و موقعه فی النفع و الضر ان لیلی بنت النضربن الحرث بن کلدة لما عرضت للنبی صلی اﷲ علیه و سلم و هو یطوف بالبیت و استوقفته و جذبت ردأه حتی انکشفت من...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...