رصف . [ رَ ] (ع مص ) پیچیدن پی را بر پیکان تیر: رصف السهم رصفاً. (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پی بر تیر پیچیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || پای بر پای پیچیدن مصلی و با هم ملاصق کردن پایها را. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پای بر پای پیچیدن . (یادداشت مؤلف ). || سنگ بر هم نهادن در بنا. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). سنگ بر هم نهادن در مسیل . (از اقرب الموارد). بر هم نهادن سنگ ازبهر بنا. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || سزاواری ، گویند: ذاامر لایرصف بک ؛ یعنی کاری است که سزاوار تو نیست . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سخن پیوستن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). سخن نیکو پیوستن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.