کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رخا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رخا
لغتنامه دهخدا
رخا. [ رَ ] (ع اِمص ) نرمی و سستی و ضعف . (ناظم الاطباء). سستی و نرمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آسانی . (برهان ). نرمی و سستی و فراخی عیش . (ازمنتخب و صراح اللغة) (از غیاث اللغات ) : خودرو چو خس مباش به هر سرد و گرم دهرآزاده سرو باش به هر شدت و رخ...
-
رخا
لغتنامه دهخدا
رخا. [ رَ ] (ع مص ) سست و نرم گردیدن . (ناظم الاطباء). سست شدن . (دهار). و رجوع به رخاء شود.
-
جستوجو در متن
-
دهاریر
لغتنامه دهخدا
دهاریر. [ دَ ] (ع اِ) اول زمانه ٔ گذشته ، واحد ندارد. || (ص ) درگذرنده . || دهر دَهاریر، روزگار سخت . || دهوردهاریر، زمان مختلفه از شدت و رخا. (منتهی الارب ).
-
رخاء
لغتنامه دهخدا
رخاء. [ رَ ] (ع مص ) سست و نرم گردیدن . (ناظم الاطباء). سست و نرم شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رَخا شود. || فراخ زیست شدن . (آنندراج ). فراخ زیست گردیدن . (از اقرب الموارد).
-
سرا و ضرا
لغتنامه دهخدا
سرا و ضرا.[ س َرْ را وُ ض َرْ را ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شدت و رخا. راحتی و ناراحتی . خوشی و ناخوشی : اگر تو از صحبت ما ملول گشته ای من بهیچ حال مفارقت تونخواهم کرد در حال به سرا و ضرا و شدت و رضا طریق موافقت و مرافقت خواهم سپرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمی...
-
رخاء
لغتنامه دهخدا
رخاء. [ رُ ] (ع اِمص ) رَخاء. سستی و نرمی .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به رخا شود. || (ص ، اِ) باد نرم . (دهار) (ترجمان القرآن ). باد نرم . قال اﷲ تعالی : فسخرنا له الریح تجری بامره رخاء (قرآن 36/38)؛ ای جعلناها رخاء. (آنندراج ). باد نرم که...
-
گرم و سرد
لغتنامه دهخدا
گرم و سرد. [ گ َ م ُ س َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حار و بارد. رجوع به گرم و رجوع به سرد شود. || کنایه از حوادث زمان . (آنندراج ). کنایه از محنت و راحت و سخت و سست و شدت و رخا و بدی و نیکی و امثال اینها. (برهان ).- گرم و سرد روزگار چشیدن ؛ باتجربه ش...
-
خار مرغ
لغتنامه دهخدا
خار مرغ . [ م ُ ] (اِخ ) ظاهراً ناحیه ای بوده است که بدانجا سلاطین شکار می کرده اند. مصححین تاریخ بیهقی (فیاض - غنی ) نتوانسته اند این نقطه را مشخص کنند و باید دانست که بعضی از نسخ این نام را رخا مرغ ضبط کرده اند : «و سوم ماه رمضان امیر حاجب بزرگ بلک...
-
لاله رخ
لغتنامه دهخدا
لاله رخ . [ ل َ / ل ِ رُ ] (ص مرکب ) از صفت نیکوان .صاحب گونه های سرخ و لاله مانند. نیکوروی : بدین لاله رخ گفته بد در نهفت که شاه گرانمایه گیری به جفت . فردوسی . نگه کردموبد شبستان شاه یکی لاله رخ بود تابان چو ماه . فردوسی .از آن دو ستاره یکی چنگ زن ...
-
تنسیق صفات
لغتنامه دهخدا
تنسیق صفات . [ ت َ ق ِ ص ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عبارت است از آنکه متکلم موصوف واحد را صفات متعدد بیان نماید خواه به استقلال ...:خداوند بخشنده ٔ دستگیرکریم خطابخش پوزش پذیر.و خواه به اعتبار متعلقات ...:یاقوت لبا لعل رخا غنچه دهاناشمشادقدا سیم بر...
-
ملاقات
لغتنامه دهخدا
ملاقات . [ م ُ ] (ع اِمص ) مأخوذ از تازی ، دیدن و دیدارو رویارویی و مقابله و دوچارشدگی . (ناظم الاطباء). ملاقاة : این احمد رافع را با عبدالجبارخوجانی دوستی بود بی ممالحتی و ملاقاتی که میان ایشان بوده بود. (قابوسنامه ). این خبر اشارت است به ملاقات دل...
-
خواری
لغتنامه دهخدا
خواری . [ خوا / خا ] (حامص ) پریشانی . حقارت . پستی .(ناظم الاطباء). ذُل ّ. ذِلّت . هَوان . هَون . مَذَلّت .ذِلْذِل . ذِلْذِلة. مقابل عز. خزی . حُقْریّت . حَقر.مَحْقَرة. زبونی . (یادداشت بخط مؤلف ) : که این راز بر ما بباید گشادوگر سر بخواری بباید نه...
-
نیست
لغتنامه دهخدا
نیست . (فعل ) نه هست . نه است . فعل منفی مفرد غایب . مقابل هست و است : چندیت مدح گفتم و چندین عذاب دیدگر زآنکه نیست سیمت جفتی شمم فرست . منجیک .ز دانش به اندر جهان هیچ نیست تن مرده و جان نادان یکی است . فردوسی .هزاریک کاندر نهاد او هنر است نگار خوب ه...
-
رنگین
لغتنامه دهخدا
رنگین . [ رَ ] (ص نسبی ) (از: رنگ + ین ، پسوند نسبت ) دارای رنگ . ملون . دارای صبغ. (ناظم الاطباء). مُصَبَّغ. بارنگ . رنگی : نابسوده دودست رنگین کردناچشیده به تارک اندر تاخت . رودکی .پوپک دیدم بحوالی سرخس بانگک بربرده به ابر اندراچادرکی دیدم رنگین بر...