کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحمت آوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رحمت آوردن
لغتنامه دهخدا
رحمت آوردن . [ رَ م َ وَ دَ ] (مص مرکب ) یا رحمت آوردن بر کسی . ببخشودن . (کشاف زمخشری ). رحمت آمدن . (فرهنگ فارسی معین ). رحم کردن . ترحم کردن .رقت نمودن . دلسوزی نمودن . شفقت ورزیدن : همی رحمت آرد به تو بر دلم نخواهم که جانت ز تن بگسلم . فردوسی .از...
-
واژههای مشابه
-
کوه رحمت
لغتنامه دهخدا
کوه رحمت . [ هَِ رَ م َ ] (اِخ ) نام کوهی است نزدیک به مکه ٔ معظمه . (برهان ). نام کوهی است نزدیک مکه ٔ معظمه که به تازی جبل الرحمة خوانند. (آنندراج ). و رجوع به جبل الرحمة شود.
-
تخت رحمت
لغتنامه دهخدا
تخت رحمت . [ ت َ ت ِ رَ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرپوش صندوق عهد بود. این لفظ در زبان عبری بمعنی سرپوش و کنایه از پوشیدن و عفو گناه می باشد. (قاموس کتاب مقدس ).
-
رحمت افشاندن
لغتنامه دهخدا
رحمت افشاندن . [ رَ م َ اَ دَ ] (مص مرکب ) یارحمت فشاندن . رحمت کردن . رحمت نمودن . رحم کردن . رحم و شفقت ورزیدن . مهر و رأفت نشان دادن : امروز بر شهنشه رحمت همی فشاندهم در بهشت رضوان هم بر سپهر اختر.امیر معزی (از آنندراج ).
-
رحمت رسیدن
لغتنامه دهخدا
رحمت رسیدن . [ رَ م َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) بخشایش و عفو رسیدن . مغفرت آمدن : بخوان تا بخواند دعایی براین که رحمت رسد زآسمان بر زمین .(بوستان ).
-
رحمت فرستادن
لغتنامه دهخدا
رحمت فرستادن . [ رَ م َ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) آمرزش و غفران کردن کسی را پس از مرگ . خدا بیامرز گفتن مرده را : فرستی مگر رحمتی در پیم که بر کرده ٔ خویش واثق نیم .(بوستان ).
-
رحمت کردن
لغتنامه دهخدا
رحمت کردن . [رَ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یا رحمت کردن بر کسی . بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن . (ناظم الاطباء) : رحمت کناد خدا بر او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).هر آنکس که بر دزد رحمت کندبه بازوی خود کاروان میزند. (بوستان ). || رحم کردن . رقت نمودن . شفق...
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 1570 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات . راه آن ماشین رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش زرند شهرستان ساوه . سکنه ٔ آن 648 تن .آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه و چغندر قند و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه وزیره و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا گریوه ٔ بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 520 تن . آب آن از چشمه ٔ قلعه نصیر. محصول عمده ٔ آن غلات و ذرت و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش ابهررود شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 540 تن . آب آن از قنات و رودخانه . محصول عمده ٔ آن غلات و انگور و صیفی . راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش شهداد شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 4 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . سکنه ٔ آن 12 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).