کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجز
لغتنامه دهخدا
رجز. [ رَ ] (ع اِمص ، اِ) رِجْز. (ناظم الاطباء). رجوع به رِجْز در همه ٔ معانی اسمی و حاصل مصدری شود.
-
رجز
لغتنامه دهخدا
رجز. [ رَ ] (ع مص ) شعر رَجَز گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). شعر کوتاه گفتن . (مصادراللغة زوزنی ). ارتجاز. (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). انشاد ارجوزة. (از اقرب الموارد). || رجز بکسی ؛ ارجوزه گفتن برای وی . (ناظم الاطباء). ارجوزه خواندن برای وی ....
-
رجز
لغتنامه دهخدا
رجز. [ رَ ج َ ] (ع اِ) (اصطلاح عروض ) بحری از نوزده بحر شعر که وزنش شش بار مستفعلن باشد. (ناظم الاطباء). نوعی از بحور شعر و وزن آن 6 بار مستفعلن است ، این بحر بسبب نزدیکی اجزاء و کسر حروف آن بدین نام نامیده شده است . و خلیل گمان کرده که آن شعر نیست ب...
-
رجز
لغتنامه دهخدا
رجز. [ رَ ج َ] (ع مص ) مبتلا شدن شتر به بیماری رجز. (ناظم الاطباء). بیمار رجز گردیدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رجز
لغتنامه دهخدا
رجز. [ رِ ] (ع اِمص ) پلیدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قذر. (اقرب الموارد). رجس . (یادداشت مرحوم دهخدا). || بت پرستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). پرستش اوثان . (از اقرب الموارد). || شرک . (ناظم الاطباء) ...
-
رجز
لغتنامه دهخدا
رجز. [ رُ ] (ع اِمص ) رِجْز. اسم مصدر به معانی رِجْز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به همه ٔ معانی اسمی رِجْزشود : و الرجزَ فَاهْجُرْ. (قرآن 5/74).
-
واژههای مشابه
-
رجز خواندن
لغتنامه دهخدا
رجز خواندن . [ رَ ج َ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) خواندن اشعار رجز. || مفاخرت کردن و بیان مردانگی و شرافت خود نمودن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
رجزاء
لغتنامه دهخدا
رجزاء. [ رَ ] (ع ص ) ماده شتر مبتلا به بیماری رجز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعت مؤنث از رجز، بمعنی شتر بیمار رجز گردیده ، یقال : ناقة رجزاء. (منتهی الارب ).
-
ارتجاز
لغتنامه دهخدا
ارتجاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رجَز خواندن . (زوزنی ). ارجوزه خواندن . ارجوزه گفتن . رجز گفتن . (تاج المصادر بیهقی ). || از بحر رجز شعر خواندن و شعر گفتن . || غریدن تندر. غریدن رعد.
-
رجزخوانی
لغتنامه دهخدا
رجزخوانی . [ رَ ج َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) خواندن شعر رجز. || دعوی و غالباً به لاف . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
راجز
لغتنامه دهخدا
راجز. [ ج ِ ] (ع ص ) ارجوزه خوان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). شاعری که در بحر رجز شعر گوید. (منتهی الارب ).
-
رجزگویان
لغتنامه دهخدا
رجزگویان .[ رَ ج َ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) صفت حالیه ، در حال گفتن رجز. در حال خواندن شعر رجز : اشعریان به حضرت رسول آمدند شهقه زنان و رجزگویان بدین عبارت :غذاً نلقی الاحبه محمداً و حزبه .(از ترجمه ٔ تاریخ قم ص 274).
-
مترجز
لغتنامه دهخدا
مترجز. [ م ُ ت َ رَج ْ ج ِ ] (ع ص ) تندر آواز کننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || برجنبنده ٔ به آهستگی از بسیاری آب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || رجز خواننده . (ناظم الاطباء). حُدی کننده به رجز. (از منتهی الارب ). و رجوع به ترجز شود.