کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهی، راهی شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عموه
لغتنامه دهخدا
عموه . [ ع ُ ] (مص ) سرگشته گردیدن و دودله شدن . (از منتهی الارب ). دودِل شدن در گمراهی و سرگردان شدن در منازعه ای یا در انتخاب راهی . (از اقرب الموارد). عَمَه . عُموهیّة. عَمَهان . عُموهة. رجوع به عموهة شود.
-
پی سپر شدن
لغتنامه دهخدا
پی سپر شدن . [ پ َ / پ ِ س ِ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) (... راهی )؛ محل عبور واقع گردیدن . پیموده شدن : حافظ سر از لحد بدرآرد بپایبوس گر خاک او بپای شما پی سپر شود.حافظ (از آنندراج ).
-
راه برداشتن
لغتنامه دهخدا
راه برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) آغاز به راهروی کردن . آغاز رفتن کردن . راهی شدن . روانه شدن . برفتن درآمدن . رفتن آغازیدن : راه برداشت ، میدوید چو دودسهم زد زآن هوای زهرآلود.نظامی .
-
رحیل کردن
لغتنامه دهخدا
رحیل کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوچ کردن . سفر کردن . رفتن . راهی شدن . روانه شدن : رسید عید همایون و روزه کرد رحیل بجام دار فلک روشنایی قندیل .امیرمعزی .
-
ره برداشتن
لغتنامه دهخدا
ره برداشتن . [ رَه ْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) راه برداشتن . طی طریق کردن . راهی شدن . عازم شدن : به چونین بیابان و ریگ روان سپه برد و برداشت ره پهلوان . اسدی .رجوع به راه برداشتن شود.
-
عکردة
لغتنامه دهخدا
عکردة. [ ع َ رَ دَ ] (ع مص ) فربه شدن و توانا گردیدن . (از منتهی الارب ). فربه شدن و قوی گشتن و سطبر شدن و سخت و شدید شدن بچه وشتر. (از اقرب الموارد). || برگردانیدن ناقه کسی را بسوی مألوف خود با آن پسند نداشتن آن را. (از منتهی الارب ): عکردت ناقنی ؛...
-
دل ماندن
لغتنامه دهخدا
دل ماندن . [ دِ دَ ] (مص مرکب ) ملول شدن . آزرده شدن : مشو راهی که خر در گل بماندز کارت بیدلان را دل بماند. نظامی .شنیدم که باری سگم خوانده بودکه از من بنوعی دلش مانده بود.سعدی .
-
منفجر
لغتنامه دهخدا
منفجر. [ م ُ ف َ ج َ ] (ع اِ) جای روان شدن آب . آن جای که سیل جاری گردد. (از اقرب الموارد). || منفجرالرمل ؛ راه ریگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). راهی که در رمل باشد و گویند. سرنا فی منفجرالرملة. (از اقرب الموارد).
-
تسمت
لغتنامه دهخدا
تسمت . [ ت َ س َم ْ م ُ ] (ع مص ) میانه راه رفتن و نیکو سیرت شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آهنگ و قصد کردن راهی . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
-
تعنک
لغتنامه دهخدا
تعنک . [ ت َ ع َن ْ ن ُ ] (ع مص ) بسته گردیدن ریگ و بلند شدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تعقد و ارتفاع ریگ بحدی که راهی در آن نباشد. (از اقرب الموارد).
-
ره گرفتن
لغتنامه دهخدا
ره گرفتن . [ رَه ْ گ ِ رِ ت َ] (مص مرکب ) روانه شدن . راهی شدن . روان گشتن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به راه گرفتن در همه ٔ معانی شود.- ره (راه ) اندرگرفتن ؛ راه گرفتن . روانه گشتن . راهی شدن : درم داد و از سیستان برگرفت سوی بلخ نامی ره اندرگرفت . فرد...
-
ناکش
لغتنامه دهخدا
ناکش . [ ک ِ ] (اِ مرکب ) سوراخی از دیوار که از آن رطوبت هوا شده بیرون رود. (فرهنگ نظام ). مجرائی و روزنی در دیوار بنا که هوا در آن جاری باشد و رفع رطوبت هوا کند. سوراخی برای بیرون شدن عفونت چاه ِ مبرز و جز آن . راهی و منفذی که برای رفع و بیرون شدن ب...
-
براه استادن
لغتنامه دهخدا
براه استادن . [ ب ِ اِ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب +راه + استادن ) براه ایستادن . انتظار کشیدن . (آنندراج ). سر راه ایستادن . در انتظار کسی ماندن : کبک از حسرت رفتار قیامت زایش بس که استاده بره ریخته خون بر پایش . سالک قزوینی (آنندراج ).|| راهی شدن . روان...
-
رحلت کردن
لغتنامه دهخدا
رحلت کردن . [ رِ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوچ کردن و رفتن و سفر کردن و راهی شدن . (ناظم الاطباء). || حرکت از این جهان بدان جهان . وفات کردن . مردن . (ناظم الاطباء). مجازاً، مردن . (یادداشت مؤلف ) : ناساخته رحلت باید کرد. (کلیله و دمنه ).
-
تسنن
لغتنامه دهخدا
تسنن . [ ت َ س َن ْ ن ُ ] (ع مص ) متغیر شدن . || به راهی درشدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گذشتن از عَدوه . (از متن اللغة). || عمل کردن به سنت . (از المنجد). || مذهب اهل سنت را در اختیار کردن . (از متن اللغة). سنی گری ، سنی شدن . م...