کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رافدة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رافدة
لغتنامه دهخدا
رافدة. [ ف ِ دَ ] (ع ص ) مؤنث رافد. رجوع به رافد شود. || (اِ) آب راهه : کرخه ، آبراهه ٔ شط العرب است . (یادداشت مؤلف ). || نهر یا رودی که بنهر یا رود یا دریایی مدد دهد. ساعده . (یادداشت مؤلف ). || ریزاب . ج ، روافد. (یادداشت مؤلف ). || چوب سقف . ...
-
جستوجو در متن
-
رافدات
لغتنامه دهخدا
رافدات . [ ف ِ ] (ع ص ،اِ) ج ِ رافدة. (ناظم الاطباء). رجوع به رافدة شود.
-
آرپا
لغتنامه دهخدا
آرپا. (اِخ ) نام آب راهه و رافده ای در قفقاز که به رود اَرَس پیوندد.
-
آفتاب
لغتنامه دهخدا
آفتاب . (اِخ ) نام رودی است که از انجیرکوه چشمه گیرد به پشت کوه ، و آن رافده و آب راهه ٔ کشکانرود است .
-
ریجاب
لغتنامه دهخدا
ریجاب . (اِ مرکب ) رافد. رافده . ساعده . آبراهه . ریزاب .(یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
روافد
لغتنامه دهخدا
روافد. [ رَ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ رافد یا رافدة. چوبهای سقف . (منتهی الارب ) (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
ریزاب
لغتنامه دهخدا
ریزاب . (اِ مرکب ) ریزآب . آب چرکینی که از حمامها و از شستشوی جاری می شود. (ناظم الاطباء). رافد. رافده . ساعده . ریجاب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
آب راهه
لغتنامه دهخدا
آب راهه . [ هََ / هَِ ] (اِ مرکب ) هر جا که آب در آن گذرد از رود و جوی و مسیل و مانند آن . گذرگاه سیل . (فرهنگستان زمین شناسی ) : خاک خور، گو پس از این روح طبیعی تا من آب راهه ش ز گذرگاه جگر بربندم . سیف اسفرنگ .|| راه آب . مجری . آوره . آب راه . فرخ...
-
آلتون کپری
لغتنامه دهخدا
آلتون کپری . [ ک ُ ] (اِخ ) (از: ترکی ِ آلتون ، زَر + کپری ، پُل ) نام موضعی در کردستان در جزیره از زاب صغیر، رافده و آبراهه ٔ دجله ، میان راه بغداد بموصل . و اینجاست که امتعه و اجناسی را که با شتراز کردستان جنوبی حمل شده بر کشتی به بغداد برند.
-
ساعدة
لغتنامه دهخدا
ساعدة. [ع ِ دَ ] (ع اِ) علم است مر شیر بیشه را. (معجم البلدان ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (استینگاس ). شیر غرنده . (شرح قاموس ). || چوبی است که نگه میدارد چرخ را. (شرح قاموس ). چوبی که بکره را میگیرد. (منتهی الارب ) (آنندرا...