کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راعف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راعف
لغتنامه دهخدا
راعف . [ ع ِ ] (ع ص ) اسب سبقت گیرنده بر اسبان . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب )(آنندراج ) (از المنجد). (ناظم الاطباء). ج ، رواعف . (المنجد) (اقرب الموارد). || (اِ) انتهای پره ٔ بینی . (بحر الجواهر) (از متن اللغة) (از المنجد). ج ، ر...
-
واژههای همآوا
-
رعاف
لغتنامه دهخدا
رعاف . [ رَع ْ عا ] (ع ص ، اِ) آنکه بسیار از بینی او خون برآید. (از اقرب الموارد). || باران بسیار. (از المنجد).
-
رعاف
لغتنامه دهخدا
رعاف . [ رُ ] (ع اِ) خون بینی . (منتهی الارب ) (از کشاف زمخشری ) (از دهار) (فرهنگ اوبهی ). خونی که از دماغ به راه بینی برآید. (آنندراج به نقل از بحرالجواهر و منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ). خونی که از بینی خارج گردد. خون دماغ . (فرهنگ فارسی معین ). خو...
-
رعاف
لغتنامه دهخدا
رعاف . [رُ ] (ع مص ) رفتن و روان شدن خون از بینی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خون از بینی بیامدن . (مصادراللغة زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خون از بینی برآمدن . (دهار). خون بینی شدن . (از کشاف زمخشری ). جاری شدن خون از بینی . (فرهنگ فارسی معی...
-
جستوجو در متن
-
رواعف
لغتنامه دهخدا
رواعف . [ رَ ع ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راعف . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة). رجوع به راعف شود. || تیرهای خون چکان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تیرها و این صفت غالب آن است . (از معجم متن اللغة).
-
مدیم
لغتنامه دهخدا
مدیم . [ م ُ ] (ع ص ) آنکه از بینی وی خون آید. (منتهی الارب ). راعف . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة). || فرونشاننده ٔ جوشش دیگ به آب سرد. (آنندراج ). نعت فاعلی است از ادامة. || باران پیوسته بارنده . (آنندراج ). رجوع به ادامة شود. || مبتلا ...
-
صبر
لغتنامه دهخدا
صبر. [ ص َ ب ِ / ص َ ] (ع اِ) سولع. مقر. ایلوا. بفتح اول و کسر ثانی است . و سکون ثانی جائز نیست مگر بضرورت شعری .و آن عصاره ٔ تلخ است از درختی که به هندی ایلوا گویند. اما از قاموس معلوم می شود که شعرای عرب بسکون دوم جایز داشته اند بنابر ضرورت در این ...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج ...