کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رائحة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
روائح
لغتنامه دهخدا
روائح . [ رَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ رائحة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). ج ِ رائحة که بمعنی بوی خوش باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به رائحة و روایح شود.
-
قمنة
لغتنامه دهخدا
قمنة. [ ق َ م ِ ن َ ] (ع ص ) مؤنث قَمِن . (اقرب الموارد). رجوع به قمن شود. || (رائحه ...) بوی بد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
حرمد
لغتنامه دهخدا
حرمد. [ ح َ م َ / ح ِ م ِ ] (ع اِ) لجن . لژن . گِل سیاه و گنده و گونه برگشته . طین اسود که لون و رائحه ٔ آن متغیر شده باشد.
-
عطریة
لغتنامه دهخدا
عطریة. [ ع ِ ری ی َ ] (ع ص نسبی ) مؤنث عِطری . خوشبو. ج ، عطریّات . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عطریات شود. || (اِمص ) خوشبویی : و له رائحة فیها عطریة. (ابن البیطار).
-
دوائیة
لغتنامه دهخدا
دوائیة. [ دَ ئی ی َ ](ع ص نسبی ) دوایی . دارویی . تأنیث دوائی . (یادداشت مؤلف ) : و له [ لخشکنجبین ] رائحة دوائیة.(تذکره ٔ ابن بیطار). رجوع به دارویی و دوایی شود.
-
ذکیة
لغتنامه دهخدا
ذکیة. [ ذَ کی ی َ ] (ع ص ) تأنیث ذکی . نار ذکیة؛ آتش زبانه زن . آتش شعله زن . || رائحة ذکیة؛ بوئی تیز. بوئی تند.
-
ثقب
لغتنامه دهخدا
ثقب . [ ث َ ] (ع مص ) سوراخ کردن . || بلند پریدن . || ثقب کوکب ؛ روشن شدن ستاره . || ثقب رائحه ؛ دمیدن بوی . || ثقب ناقه ؛ بسیار شیر شدن ناقة. || ثقب رأی ؛ نافذ گردیدن رأی .
-
حجرالکهربا
لغتنامه دهخدا
حجرالکهربا. [ ح َ ج َ رُل ْ ک َ رُ ] (ع اِ مرکب ) دمشقی گوید: یجذب القش و التبن ، والکهربا صمغ شجر الخلنج وقد یتولد فی وجه الارض کالحصی و اجوده المسمی الشمعی لکونه مجزعاً ببیاض اصم ، و یلقط القش و رائحة تشبه رائحة اللیمون و یسمی مصباح الروم و یوجد با...
-
زهومت ناک
لغتنامه دهخدا
زهومت ناک . [ زُ م َ ] (ص مرکب ) که رائحه نامطبوعه دارد. بدبوی : گوشت بط و مرغابی ، غلیظ باشند و هر دو بسیارفضول و زهومت ناک باشند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و اندر ساحل زنگستان عنبریست سیاه و زهومت ناک . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، ی...
-
شر
لغتنامه دهخدا
شر. [ ش ُ ] (اِ صوت ) آواز ریختن آب از بلندی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرشرشود. || آب جاری . کر یا شر. کر و شر. در تداول عوام آب کر و آب جاری که شرعاً مطهرند و بی تغییر بو و طعم و رائحه نجس نشوند. (یادداشت مؤلف ).
-
اصل
لغتنامه دهخدا
اصل . [ اَ ص َ ] (ع مص ) تیره و متغیر شدن آب از گل سیاه .(منتهی الارب ). بگردیدن رنگ آب . || تغییر یافتن گوشت . (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). متغیر شدن و بگردیدن طعم و رائحه ٔ گوشت . (از منتهی الارب ).
-
اصل
لغتنامه دهخدا
اصل . [ اُ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ اصیل . (اقرب الموارد). || ودر این شعر اُصُل بمعنی مفرد آمده است : یوماً بأطیب منها نشر رائحةو لا بأحسن منها اذ دنا الاُصُل . اعشی (از تاج العروس ).و رجوع به اصیل شود.
-
تسوس
لغتنامه دهخدا
تسوس . [ ت َ س َوْ وُ ] (ع مص ) کرم افتادن در طعام . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : و اذا عتق السوسن المعروف بالایرس ، تسوس و تثقب غیر انه یکون حینئذ اطیب رائحة منه قبل ذلک و قوته مسخنة ملطفه و یصلح للسعال . (ابن البیطار ج 1 ص 71).
-
حادة
لغتنامه دهخدا
حادة. [ حادْ دَ ] (ع ص ) تأنیث حاد. تند. تیز. || رائحه ٔ حادّه ، ای ذکیة؛ بوئی تند. بوئی تیز. || سواره . (طب ّ). || مقابل مزمنه . (در بیماری ) .- زاویه ٔ حادّة ؛ زاویه ٔ تنگ تر از قائمة و منفرجة (هندسه ). رجوع به حادّ و زاویه شود .
-
کاذی
لغتنامه دهخدا
کاذی . (اِ) بر وزن شادی ، نباتی است بسیار خوشبوی و آن از درختی حاصل میشود مانند درخت خرما و آن را به شیرازی گل گیری گویند و در ملک دکن کوره به کسر کاف و سکون و فتح را خوانند شراب آن دفع آبله و جدری کند و جذام را نافع باشد. (برهان ). روغنی است و گیاهی...