کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذُق و ذُق کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عقق
لغتنامه دهخدا
عقق . [ ع ُ ق َ ] (ع اِ) برق که میان ابر درخشد. (منتهی الارب ). آنچه از شعاع برق در ابر بماند. (از اقرب الموارد). || آزاردهنده پدر و مادر را و نافرمان . (منتهی الارب ): ولد عقق ؛ به معنی عاق است یعنی فرزندی که نافرمانی پدر خود کند و شفقت و احسان را ب...
-
دریغ کردن
لغتنامه دهخدا
دریغ کردن . [ دِ / دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دریغ داشتن . مضایقه کردن . ندادن چیزی یا از چیزی به کسی . کوتاهی کردن . خویشتن داری کردن . امتناع و مخالفت کردن . منع کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). انکار کردن و رد کردن و امتناع نمودن و بازداشتن و ترک کردن و ...
-
چاق و چله کردن
لغتنامه دهخدا
چاق و چله کردن .[ ق ُ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فربه کردن . پروار کردن . تنومند کردن . || معالجه کردن . مداوا کردن . شفا دادن . درمان کردن . سالم و تندرست کردن . خوب کردن . و رجوع به چاق کردن و فربه کردن شود.
-
تعریف کردن
لغتنامه دهخدا
تعریف کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ستایش کردن و توصیف کردن و بیان نمودن و صفات پسندیده و اخلاق حسنه و کمالات صوری و معنوی کسی را بیان کردن و شناس نمودن و شناسا کردن . (ناظم الاطباء): ببینم و تعریف کنم . تعریف خود کردن پنبه خائیدن است .
-
شق کردن
لغتنامه دهخدا
شق کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راست و دراز کردن . (ناظم الاطباء). || شکافتن و چاک کردن و دریدن و دونیم کردن و چاک زدن و از هم جدا کردن و منقسم کردن . (ناظم الاطباء).
-
اعانت
لغتنامه دهخدا
اعانت . [ اِ ن َ ] (ع مص ) یاریگری و استعانت و مدد و نصرت و یاری و امداد و کمک . و شفقت و مهربانی و دستگیری و حمایت . (از ناظم الاطباء). یاری دادن . (آنندراج ). مضافرت . مظاهرت . معاونت . یارمندی . دستیاری . مساعدت . یاری کردن . رجوع به اعانة و اعانه...
-
چپو کردن
لغتنامه دهخدا
چپو کردن . [ چ َ پ َ /پُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) چپاول کردن . غارت کردن . یغماکردن . تاراج کردن . چاپیدن . رجوع به چپو و چپوچی و چاپیدن و غارت کردن و تاراج کردن و چپاول کردن شود.
-
تحصیل کردن
لغتنامه دهخدا
تحصیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فراهم آوردن و جمع کردن و اندوختن و بدست آوردن و حاصل کردن و کسب کردن . (ناظم الاطباء) : نبینی که به اندک مایه رنجی که بردم چه مقدار تحصیل راحت کردم ؟ (گلستان ). || جمع کردن مالیات . || کسب علم و دانش کردن . (ناظ...
-
یهیدن
لغتنامه دهخدا
یهیدن . [ ی َ دَ ] (مص ) ویران کردن و خراب کردن و فاسد کردن و تلف کردن و پایمال کردن و محو کردن . (ناظم الاطباء). فراهم کردن و برهم زدن و خراب کردن مانند فراهم آوردن و برهم زدن خانه و عمارت . (از شعوری ج 2 ورق 447).
-
له و په کردن
لغتنامه دهخدا
له و په کردن . [ ل ِ هَُپ ِه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) له و لورده کردن . خرد و خاکشی کردن . سخت لِه کردن چنانکه گوشت کوفته در هاون .
-
چاق کردن
لغتنامه دهخدا
چاق کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فربه کردن . فربی کردن . تسمین . || سالم کردن . تندرست کردن . معالجه کردن . درمان کردن . شفا دادن . خوب کردن . درست و تیار کردن . || قلیان و چپق و سیگار و غیره چاق کردن . قلیان تنباکو را آماده کردن . آب و تنباکو و آتش ...
-
اشتلم کردن
لغتنامه دهخدا
اشتلم کردن . [ اُ ت ُ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ظلم و تعدی کردن و داد و بیداد کردن و بتندی و زور چیزی گرفتن . و رجوع به اشتلم شود.
-
شند کردن
لغتنامه دهخدا
شند کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، خرد و پراکنده و هموار کردن با زمین اطراف آوار یا کلوخهائی را. نرم کردن زمین و کلوخ . پهن کردن و گستردن آوار بر زمین . هموار کردن خاک و نخاله و کلوخ و غیره . شند کردن خاک ؛ نرم و گسترده کردن آن . (ی...
-
دان کردن
لغتنامه دهخدا
دان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دانه کردن . جدا کردن دانه های چیزی و بیشتر در انار مستعمل است و گاه در باقلی و انگور و گندم و جو. از هم باز کردن دانه های برخی از میوه ها را. حبه ها را از گوشت جدا کردن (در میوه چون انار). حبه کردن .
-
بلغور کردن
لغتنامه دهخدا
بلغور کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن بلغور. تهیه کردن بلغور. پله کردن . پله کوب کردن . جَرش . کبیده کردن . نیم کوب کردن . خرد کردن نه به حدّ آرد دانه های پخته ٔ گندم و جو و مانند آن را. پختن و پوست گرفتن و دونیم کردن گندم و جو و مانند آن . گن...