عقق . [ ع ُ ق َ ] (ع اِ) برق که میان ابر درخشد. (منتهی الارب ). آنچه از شعاع برق در ابر بماند. (از اقرب الموارد). || آزاردهنده پدر و مادر را و نافرمان . (منتهی الارب ): ولد عقق ؛ به معنی عاق است یعنی فرزندی که نافرمانی پدر خود کند و شفقت و احسان را بر او ترک کند و او را خوار سازد. (از اقرب الموارد): ذُق عقق ؛ جزای کار خود را بچش ؛ ای عاق . (از اقرب الموارد). و رجوع به منتهی الارب شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.