کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ذوفن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ذوفن
لغتنامه دهخدا
ذوفن . [ ف َن ن ] (ع ص مرکب ) صاحب فَن ّ. یک فن . مخصص . متخصص : آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذوفنون هرگز بر او به کار نبرده ست هیچ فن . فرخی .- امثال : ذوفن بر ذوفنون غالب است : چون خوب کم از بد فزون به ذی فن بجهان ز ذوفنون به . نظامی .مقابل ذوفنون .
-
جستوجو در متن
-
ذیفن
لغتنامه دهخدا
ذیفن . [ ف َ ن ن ] (ع ص مرکب ) رجوع به ذوفن شود.
-
بافن
لغتنامه دهخدا
بافن . [ ف َ ] (ص مرکب ) (از: با + فن ) دارای فن . ذوفن .
-
ذو
لغتنامه دهخدا
ذو. (ع اِ) با. خداوند. صاحب . دارا. مالک . یقال فلان ذوکذا؛ ای صاحبه . (مهذب الاسماء). ذوالجلال و الاکرام . ذوذوابة. ذواربعة اضلاع . ذوحب . ذونسب . ذوفن . ذوفنون . ذوالریاستین . ذوالأثر.و در حالت نصب ذا و در حال جر ذی آرند و تثنیه ٔ آن ذوان ، ذَوَین...
-
یکفن
لغتنامه دهخدا
یکفن . [ ی َ / ی ِ ف َ ] (ص مرکب ) ذوفن . متخصص . (یادداشت مؤلف ). بی نظیر و کامل در یک فن : ای ذونسب به اصل در و ذوفنون به علم کامل تو در فنون زمانه چو یکفنی . منوچهری .خجسته ذوفنونی رهنمونی که در هر فن بود چون مرد یکفن . منوچهری .آیا به چه فن تو ر...
-
ذوفنون
لغتنامه دهخدا
ذوفنون . [ ف ُ ] (ع ص مرکب )بسیار فن . صاحب هنرها. صاحب فن ها. دانای به فن ها. خداوند هنرها. خداوند فندها. مقابل ذوفن : آن ذوفنی که تا بکنون هیچ ذی فنون هرگز بر او بکار نبرده ست هیچ فن . فرخی .ای ذونسب باصل در و ذوفنون بعلم کامل تو در فنون زمانه چو ی...