کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیوچهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیوچهر
لغتنامه دهخدا
دیوچهر. [ وْ چ ِ] (ص مرکب ) دیوچهره . دیوصورت . زشت روی : چنین کار نامد بگودرزیان از آن دیوچهران تورانیان . فردوسی .هوا تیره چون پود بر تار شدبر آن دیوچهران جهان تار شد. اسدی .از ایرانیان کس نبد دیده چیرچنان دیوچهران گرد دلیر. اسدی .فرود آمد زروزن دی...
-
جستوجو در متن
-
دیوچهره
لغتنامه دهخدا
دیوچهره . [ وْ چ ِ رَ / رِ] (ص مرکب ) دیوچهر. دیوصورت . رجوع به دیوچهر شود.
-
دیوسیما
لغتنامه دهخدا
دیوسیما. [ وْ ] (ص مرکب ) دیوچهر. که چهره ای چون دیو دارد. کریه المنظر : ببرد از پریچهره ٔ زشتخوی زن دیوسیمای خوش طبع گوی .سعدی .
-
بژمژه
لغتنامه دهخدا
بژمژه . [ ب ُ م َ ژَ / ژِ ] (اِ) آفتاب پرست را گویند، و آن جانوری است از جنس چلپاسه لیکن از چلپاسه بزرگتر می باشد، و آنرا بسریانی حربا خوانند. (برهان ). بزمجه . آفتاب پرست . بوقلمون . (ناظم الاطباء). همان بزمزه است . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) : ...
-
مشت
لغتنامه دهخدا
مشت . [ م َ ] (ص ) انبوه و بسیار و پر و لبریز. (برهان ) (ناظم الاطباء). پر و انبوه . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ). || سطبر و گنده و غلیظ. (برهان ) (ناظم الاطباء). سطبر و غلیظ. (انجمن آرا) (جهانگیری ). غلیظ. (فرهنگ رشیدی ) : ازرقی...
-
فرشته
لغتنامه دهخدا
فرشته . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فریشته . در زبان سنسکریت پرشیته و مرکب از پر و اش به معنی سفیر، در فارسی باستان فرائیشته ، در اوستا فرائشته ، ارمنی عاریتی و دخیل هرشتک از فرشتک ، در فارسی جدید، لهجه ٔ شمال ایران فیریشته و لهجه ٔ جنوب غربی فیریسته ،...
-
چهر
لغتنامه دهخدا
چهر. [ چ ِ ] (اِ) چهره . (از شرفنامه ٔمنیری ). صورت (دهار). روی را گویند که به عربی وجه خوانند. (برهان ) (آنندراج ). دورخ . دو رخسار. رخ . رخسار. رخساره . رو. روی . سیما. صورت . طلعت . عارض . عذار.قدام . لقاء. منظر. منظره . وجه . (یادداشت مؤلف ). ای...