کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیرهضم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیرهضم
لغتنامه دهخدا
دیرهضم . [ هََ ] (ص مرکب ) دیرگذار. دیرگذر. دیرگوار. ثقیل . بطی ءالهضم . دشگوار. سنگین .
-
جستوجو در متن
-
دشگوار
لغتنامه دهخدا
دشگوار. [ دُ گ ُ ] (نف مرکب ) ثقیل . سنگین . دیرهضم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
دیرگوار
لغتنامه دهخدا
دیرگوار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) مقابل زودگوار. دشوارگوار. سنگین . ثقیل . دیرهضم .گران . بطی ءالهضم . بطی ءالانهضام . عسرالانهضام . عسرالهضم . (یادداشت مؤلف ). دیرهضم . (آنندراج ): رودگانی و شکنبه و معده این همه عصب است و سخت و دیرگوار. (الابنیه عن حقایق...
-
غذای سنگین
لغتنامه دهخدا
غذای سنگین . [ غ ِ / غ َ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوراکی که سنگین باشد. غذای دیرهضم . غذای گران . غذای ناگوار.
-
غذای گران
لغتنامه دهخدا
غذای گران . [غ ِ / غ َ ی ِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوراکی که سنگین باشد. غذای دیرهضم . غذای سنگین . غذای ناگوار.
-
حبیس
لغتنامه دهخدا
حبیس . [ ح َ ] (ع اِ) طعامی است که از روغن داغ کرده و شکر و نان کنندو به فارسی چنگال گویند. غلیظ و دیرهضم و کثیرالغذاء و مسدد و مسمّن است . و مصلح آن سرکه و عسل باشد.
-
خبیص البیض
لغتنامه دهخدا
خبیص البیض . [ خ َ صُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) خاگینه . در تحفه آمده است : خبیص البیض را بفارسی خاگینه گویندو با سبزیها کوکو نامند کثیرالغذا و دیرهضم و مسدد و مولد خلط غلیظ و با دارچین و خولنجان و ادویه ٔ باهیه مقوی باه است . (از تحفة المؤمنین حکیم مؤ...
-
فتیت
لغتنامه دهخدا
فتیت . [ ف َ ] (ع ص ، اِ) کوفته و ریزه ریزه کرده . (منتهی الارب ). فَتوت . (اقرب الموارد). || نان ریزه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نان خشک است که بسیار نرم ساییده باشند و مستعمل آن از نان گندم است . قلیل الغذا و مخفِّف رطوبت معده و مولد ریاح و س...
-
قانصة
لغتنامه دهخدا
قانصة. [ ن ِص َ ] (ع اِ) سنگ دان مرغ را گویند. پوست اندرونی او را خشک کرده بسایند و با شراب بیاشامند درد معده را نافع باشد خاصه پوست سنگدان خروس . گویند عربی است . (برهان ). روده و اندرون مرغ . ج ، قوانص . (منتهی الارب از حاشیه ٔ برهان چ معین ) (ناظم...
-
اکارع
لغتنامه دهخدا
اکارع . [ اَ رِ ] (ع اِ) ج ِ کراع . پاچه های گاو و گوسفند. (از فرهنگ فارسی معین ). (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (از صراح اللغة) (آنندراج ). ج ِ کراع و بفارسی پاچه نامند و بهترین آن پاچه ٔ گوسفند و بز یکساله است لزج و دیرهضم و بعد از ه...
-
قثاء
لغتنامه دهخدا
قثاء. [ ق ِ / ق ُث ْ ثا ] (ع اِ) خیارتره که خیار دراز باشد. || خیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم عربی خیار زه است که خیار دراز و خیار چنبر گویند و در بعضی امکنه طول او بقدر ذرعی میشود. در اواخر دوم سرد و جوف او مسکن حرارت و تشنگی و مدر سنضک کرده و...
-
بطی
لغتنامه دهخدا
بطی ٔ. [ ب َ ] (ع ص ) سست رو. ج ، بِطاء. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درنگ کننده و آهسته . (آنندراج ) (غیاث ) (فرهنگ نظام ) (از مهذب الاسماء). آهسته و سست و کند. (ناظم الاطباء). مقابل تند و سریع : ...طایفه ٔ حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن می گ...
-
جبن
لغتنامه دهخدا
جبن . [ ج ُ ب ُن ن ] (ع اِ) جُبُن . جُبْن .پنیر. (منتهی الارب ) (از قطر المحیط). حکیم مؤمن آرد: بتشدید نون ، به فارسی پنیر مینامند. تازه ٔ او در دوم سرد و تر و مقوی معده و روده و مقوی گرده و ملین طبع و مولد خلط صالح و خون و دیرهضم و بعد از هضم سریعا...
-
ضرع
لغتنامه دهخدا
ضرع . [ض َ ] (ع اِ) پستان ، و هوللظلف و الخف او للشاة و البقر و نحوهما. ج ، ضروع . (منتهی الارب ). پستان گاو و گوسفند. (دهار). پستان اشتر. (مهذب الاسماء). پستان گاو و گوسفند و غزال و امثال آن . پستان شتر و گاو و گوسفند و مانند آن ، یا آنکه مخصوص بقر ...