اکارع . [ اَ رِ ] (ع اِ) ج ِ کراع . پاچه های گاو و گوسفند. (از فرهنگ فارسی معین ). (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (از صراح اللغة) (آنندراج ). ج ِ کراع و بفارسی پاچه نامند و بهترین آن پاچه ٔ گوسفند و بز یکساله است لزج و دیرهضم و بعد از هضم مولد خلط صالح رقیق و معتدل الغذاء. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). || اکارع الارض ؛ کرانه های بعید و منتهای زمین . حدیث : کانوا یکرهون الطلب فی اکارع الارض ؛ یقال : المراد به شدةالحرص فی طلب الرزق فی اقطارالارض . (ناظم الاطباء). کرانه های زمین . (مهذب الاسماء). || مردمان دون و فرومایه . (ناظم الاطباء). و رجوع به کراع شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.