کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دیباجه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دیباجه
لغتنامه دهخدا
دیباجه . [ج َ ] (معرب ، اِ) دیباجة، بحسب لفظ مصغر دیباج است ودر اصل لغت فرس به معنی جامه ای است نیمچه از دیبای خسروانی مکلل که پوشش خاصه ٔ پادشاهان عجم بودی آن رابر بالای جامه های دیگر پوشیدندی و در هیچ پوشش چندان تکلف نکردندی که در دیباجه زیرا که آن...
-
واژههای مشابه
-
دیباجة
لغتنامه دهخدا
دیباجة. [ ج َ ] (معرب ، اِ) یکی دیباج . (از اقرب الموارد). رخساره . (منتهی الارب ): دیباجة الخد؛ پوست رخ . (بحر الجواهر). روی آدمی . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ). دیباجه ٔ خد؛ پوست رخ و آن دو دیباجه است . (یادداشت مؤلف ). یک رخ . (دهار): فلان ی...
-
دیباجه بند
لغتنامه دهخدا
دیباجه بند. [ ج َ / ج ِ ب َ ] (نف مرکب ) کسی که دیباجه ٔ کتاب را تألیف میکند. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
دیباجات
لغتنامه دهخدا
دیباجات . (ع اِ) ج ِ دیباجة؛ ما احسن دیباجات البحتری . (اساس البلاغة). رجوع به دیباجة در همه ٔ معانی شود.
-
بی مقدمه
لغتنامه دهخدا
بی مقدمه . [ م ُ ق َدْ دَ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مقدمه ) بی پیشرو. || بدون دیباجه . بدون پیش درآمد. ابتدابه ساکن . || بدون سابقه .
-
دیباجتان
لغتنامه دهخدا
دیباجتان . [ ج َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ دیباجة. دورخساره . (منتهی الارب ). دو رخ . (دهار). کنایه از هر دو رخساره ٔ معشوق . (آنندراج ). هر دو رخ . دو رخسار.
-
اخلاق
لغتنامه دهخدا
اخلاق . [ اِ ] (ع مص ) کهنه شدن . کهن شدن . || کهنه کردن . (زوزنی ). || کهنه پوشانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جامه ٔ کهنه پوشانیدن . || نسو کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || اخلاق دیباجه ؛ اذلال .
-
دقوقی
لغتنامه دهخدا
دقوقی . [ دَ] (اِخ ) عبدالمنعم بن محمدبن ابی المضاد. عالم و عارف قرن هفتم هجری که بسال 645 هَ . ق . درگذشت . مولوی در دفتر سوم در داستانی او را ذکر می کند : آن دقوقی داشت خوش دیباجه ای عاشق و صاحب کرامت خواجه ای ...(از فرهنگ فارسی معین ).
-
دیباچه
لغتنامه دهخدا
دیباچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) دیباجه (از: دیبا + چه ، پسوند تصغیر). (از غیاث ) (آنندراج ). معرب آن دیباجة. (دزی ج 1ص 421). تصرفی است در دیباجه ٔ معرب بقیاس نادرست . نوعی از جامه ٔ ابریشمین که قباچه ٔ سلاطین به آن باشد که بجواهر مکلل سازند و آن از لوازم...
-
علی بحرانی
لغتنامه دهخدا
علی بحرانی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن سلیمان بحرانی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الدین یا کمال الدین . حکیم قرن هفتم هجری بود و ابن میثم بحرانی از شاگردان اوست . او راست : 1 - مفتاح الخبر فی شرح دیباجة رسالة الطیر. 2 - النهج المستقیم علی طری...
-
حسین حسینی
لغتنامه دهخدا
حسین حسینی . [ ح ُ س َ ن ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) (حاج محمد...) ابن محمدحسن بن معصوم قزوینی شیرازی عارف شاعر. درگذشته ٔ 1249 هَ . ق . او راست : «خمسه ٔ حسینی » که پنج مثنوی است به نام «الهی نامه » و«اشترنامه » و «مهر و ماه » و «وامق و عذرا» و «وصف الحال » ...
-
اذلال
لغتنامه دهخدا
اذلال . [ اِ ] (ع مص ) خوار پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ). خوار شمردن . خوار گرفتن کسی را. || خوار داشتن . (منتهی الارب ). خوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ) (مؤید الفضلاء). تذلیل . ذلیل کردن . اقماع . (تاج المصادر بیهقی ):5 ابوعلی را باکرام ...
-
تفتازانی
لغتنامه دهخدا
تفتازانی . [ ت َ ] (اِخ ) سعدالدین مسعودبن عمربن عبداﷲ الهروی خراسانی . وی فقیه و ادیب حنفی بودو در سال 722 هَ . ق . متولد شد و در محرم 792 هَ . ق . در سمرقند درگذشت . او راست : ارشاد الهاوی در نحو.الاصباح فی شرح دیباجة المصباح در نحو. ترکیب الجلیل د...