کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دگر گشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دگر گشتن
لغتنامه دهخدا
دگر گشتن . [ دِ گ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تغییر یافتن . دگر شدن . تغییر کردن . عوض شدن . تغیر. تغییر. (یادداشت مرحوم دهخدا). مبدل شدن . تبدیل شدن . تغییر یافتن وضع و حال . و رجوع به دگر شدن شود : نه از دانش دگر گردد سرشته نه از مردی دگر گردد نوشته . (...
-
واژههای مشابه
-
عالم دگر
لغتنامه دهخدا
عالم دگر. [ ل َ م ِ دِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عالم دیگر. عالم آخرت . مقابل دنیا.
-
آن دگر
لغتنامه دهخدا
آن دگر. [ دِ گ َ ] (ضمیر مبهم مرکب ) دیگری . والاَّخر : هر دو یک گوهرند لیک بطبعاین بیفسرد وآن دگر بگداخت .رودکی .
-
دگر کردن
لغتنامه دهخدا
دگر کردن . [ دِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تغییر دادن . (یادداشت مرحوم دهخدا). عوض کردن . مبدل کردن . تعویض کردن : وز آن پس دگر کرد میخ درم همان میخ دینار و از بیش و کم . فردوسی .آئین تنت همه دگر شدتو نیز بجان دگر کن آئین . ناصرخسرو.بر تو تا زنده ام دگر...
-
روز دگر
لغتنامه دهخدا
روز دگر. [ زِ دِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روز قیامت . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به روز دیگر شود.
-
جستوجو در متن
-
خرسند گشتن
لغتنامه دهخدا
خرسند گشتن . [ خ ُ س َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ارتضاء. (یادداشت مؤلف ) : گر زآسمان بخاک تو خرسند گشته ای همچون تو شوربخت بعالم دگر کجاست ؟ ناصرخسرو.|| شادمان گشتن . شاد شدن .
-
پوسیده گشتن
لغتنامه دهخدا
پوسیده گشتن . [ دَ / دِگ َ ت َ ] (مص مرکب ) پوسیدن . پوسیده شدن : چو پی سست و پوسیده گشت استخوان دگر قصه ٔ سخت روئی مخوان .نظامی .
-
حامله گشتن
لغتنامه دهخدا
حامله گشتن . [ م ِ ل َ / ل گ َ ت َ ] (مص مرکب ) حامله شدن . آبستن شدن : آنکه تا چرخ ز تقدیر فلک حامله گشت نه چنو زاد و بزاید بهمه عمر دگر.سنائی .
-
رخشنده شدن
لغتنامه دهخدا
رخشنده شدن . [ رَ ش َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رخشان شدن . تابان گشتن . تابناک شدن : بگفتند یک با دگر آن سپاه که زین شاه رخشنده شد تاج و گاه .فردوسی .
-
غرقه گشتن
لغتنامه دهخدا
غرقه گشتن .[ غ َ ق َ / ق ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غرقه شدن . غرق گشتن . در آب فرورفتن . خفه شدن در آب و مردن : دلش غرقه گشته به آز اندرون پراندیشه بنشست با رهنمون . فردوسی .دل خاقانی از این درد، برون پوست بسوخت وز درون غرقه ٔ خون گشت و خبر کس را نی . خ...
-
فسانه گشتن
لغتنامه دهخدا
فسانه گشتن . [ ف َ / ف ِ ن َ / ن ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کهنه شدن . فسانه شدن . دیرینه گشتن : فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندرسخن نو آر که نو راحلاوتی است دگر. فرخی .پدرت و برادرت و فرزند و مادرشدستند ناچیز و گشته فسانه . ناصرخسرو. || مشهور شدن : فسانه ...
-
دوتا گشتن
لغتنامه دهخدا
دوتا گشتن . [ دُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خم شدن . دوتا شدن . دوتو شدن . (یادداشت مؤلف ) : چون دید بر کمان تو حاسد سهام تواز سهم آن سهام دوتا گشت چون کمان . منوچهری .- دوتا گشتن پشت ؛ خم شدن پشت . خمیدن قامت و بالا : فروگفت پیغامهای درشت کزوسروبن را دو...
-
روا گشتن
لغتنامه دهخدا
روا گشتن . [ رَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) برآمدن . مقضی شدن . نُجْح . نَجاح . روا شدن . رجوع به روا شدن شود.- روا گشتن تمنا و حاجت ؛ کنایه ازبرآمدن تمنا و حاجت . (از آنندراج ) : زآن روضه کسی جدانگشتی تا حاجت او روا نگشتی . نظامی .چون تمنای تو واله زآن نم...