کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دِرازى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
درازی
لغتنامه دهخدا
درازی . [ دَرْ را زی ی ] (اِخ ) یوسف بن ابراهیم درازی بحرانی ، مکنی به ابن عصفور، از آل عصفور. فقیه امامی قرن دوازدهم هجری . وی از اهالی بحرین بود. به سال 1107 هَ . ق . متولد شد و در سال 1186 هَ . ق . در شهر کربلاء درگذشت . او راست : انیس المسافر و ج...
-
درازی
لغتنامه دهخدا
درازی . [ دِ ] (حامص ، اِ) دراز بودن . درازا. طول . امتداد. خلاف پهنا. خلاف عرض . اِنسبات . خَدَب . سَمحَجَة. سَنطَلَة. سَیفة. (منتهی الارب ) : زانگونه که از جوشن خرپشته خدنگش بیرون نشود سوزن درزی ز درازی . فرخی . || به مجاز، طول و تفصیل دادن : آنچه...
-
درازی
لغتنامه دهخدا
درازی . [ دِ زی ی ] (اِخ ) نام تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب ، ازایلات خمسه ٔ فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).
-
درازی
لغتنامه دهخدا
درازی . [دِ ] (اِخ ) قریه ای است در 7 فرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق تنگستان . (فارسنامه ٔ ناصری ). دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خورموج شهرستان بوشهر. واقع در 12هزارگزی غرب خورموج و دامنه ٔ شرقی کوه مند، با 993 تن سکنه . محصول : غلات و خرما. (از فرهنگ جغ...
-
کله درازی
لغتنامه دهخدا
کله درازی . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ دَ ] (حامص مرکب ) غوغا و هنگامه و فتنه و فساد. (ناظم الاطباء).
-
نفس درازی
لغتنامه دهخدا
نفس درازی . [ ن َ ف َ دِ ] (حامص مرکب ) زیاده گوئی . (آنندراج ). پرگوئی . یاوه گوئی . (ناظم الاطباء) : یک دم بس است هستی گر هست سرفرازی عمر زیاد نَبْوَد غیر از نفس درازی . میرزایحیی (از آنندراج ). || مراد ضبطنفس است و تشبیه در مطلق طول بنا بر رعایت ا...
-
دست درازی
لغتنامه دهخدا
دست درازی . [ دَ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دست طولانی . طول ید. (یادداشت مرحوم دهخدا). دراز بودن دست . بلنددستی . || ظلم و تعدی . (آنندراج ). تطاول و تعرض . (یادداشت مرحوم دهخدا). بطش . (ملخص اللغات خطیب ). ظلم و ستم و جور و جبر و تعدی و زبردست...
-
روده درازی
لغتنامه دهخدا
روده درازی . [ دَ / دِ دِ ] (حامص مرکب ) پرگویی . پرحرفی . درازنفسی . پرچانگی . اطاله ٔ کلام . کثرت سخن . رجوع به روده دراز و روده درازی کردن شود.
-
زبان درازی
لغتنامه دهخدا
زبان درازی . [ زَ دِ ] (حامص مرکب ) کار زبان دراز است . (فرهنگ نظام ). گستاخی . شکایت . (ناظم الاطباء). خروج از حد ادب در سخن . گستاخی در گفتار. گفتار بیرون از حد ادب . بذائت لسان . ذربت سلاطت . رجوع به زبان دراز و زبان درازی کردن شود. || پرحرفی و زی...
-
لنگ درازی
لغتنامه دهخدا
لنگ درازی . [ ل ِ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی لنگ دراز.
-
گردن درازی کردن
لغتنامه دهخدا
گردن درازی کردن . [ گ َ دَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گردن کشیدن : اشتر حرامی گردنادانم چه دانی کردنابا پنبه بازی میکنی گردن درازی میکنی . عبدالواسع جبلی .|| از حد خود تجاوز کردن .
-
دست درازی کردن
لغتنامه دهخدا
دست درازی کردن . [دَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تطاول . ظلم و ستم کردن . تعدی کردن . به ستم کاری کردن . تجاوز کردن : تا کی و کی دست درازی کنم با سر خود بین که چه بازی کنم . نظامی .گربه نه ای دست درازی مکن با دله ای دو دله بازی مکن . نظامی .مفسدان دست برآ...
-
دست درازی نمودن
لغتنامه دهخدا
دست درازی نمودن . [ دَ دِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دست درازی کردن . تعدی کردن : حاکمی متصدی شغل و عمل آنجا شده دست درازی می نماید به اخذ جرایم . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 50). هرهرة؛ ستم و دست درازی نمودن . (منتهی الارب ).
-
روده درازی کردن
لغتنامه دهخدا
روده درازی کردن . [ دَ / دِ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب )پرگویی کردن . پرحرفی کردن . بسیار سخن گفتن . پرچانگی کردن . کثرت کلام داشتن . اطناب کردن . در سخن گفتن بسیار طول دادن . رجوع به روده دراز و روده درازی شود.
-
زبان درازی کردن
لغتنامه دهخدا
زبان درازی کردن . [ زَ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گستاخی نمودن و ملامت کردن . (ناظم الاطباء). بدزبانی کردن . بیرون از ادب سخن گفتن : دختری که داشت به نکاح من درآورد... مدتی برآمد بدخوی ستیزه روی و نافرمان بود زبان درازی کردن گرفت . (گلستان ).شمع ار چه بگ...