کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دون زد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گله دون
لغتنامه دهخدا
گله دون . [ گ َ ل َ / ل ِ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری که در 2500گزی شمال خاوری ساری واقعشده است . هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 365 تن است . آب آنجا از رودخانه ٔ تجن تأمین میشود. محصول آن برنج ، توتون ، سیگار، پنبه ، غلات...
-
کهنه دون
لغتنامه دهخدا
کهنه دون . [ ک ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 250 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
دره دون
لغتنامه دهخدا
دره دون . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شبانکاره بخش برازجان شهرستان بوشهر. واقع در 42هزارگزی باختر برازجان و کنار رودخانه ٔ شور با 150 تن سکنه . آب آن از چاه وراه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دون کوه
لغتنامه دهخدا
دون کوه . (اِخ ) دهی است از دهستان ملوپشته بخش نور شهرستان آمل . واقع در 36هزارگزی شمال خاوری بلده . دارای 340 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
دون بازی
لغتنامه دهخدا
دون بازی . (حامص مرکب ) (اصطلاح عامیانه )در تداول لوطیان ، رذالت و پستی . (یادداشت مؤلف ).
-
دون پرست
لغتنامه دهخدا
دون پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) که مردم سفله و فرومایه را پرستد. که به پرورش و پرستاری اشخاص پست و بی ارزش کمر بندد : و حکایت نکایت روزگار دون پرست باشد. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 91).
-
دون پرور
لغتنامه دهخدا
دون پرور. [ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) رذل پرور. که به پرورش دونان بپردازد : بخاییدش از کینه دندان به زهرکه دون پرور است این فرومایه دهر. سعدی (بوستان ).زمانه نیست مگر رذل جوی و رذل پرست ستاره نیست مگر دون نواز و دون پرور. قاآنی .- امثال : دنیا دون پرور ...
-
دون پروری
لغتنامه دهخدا
دون پروری . [ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دون پرور. تربیت دونان وناکسان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دون پرور شود.
-
دون چال
لغتنامه دهخدا
دون چال . (اِخ ) دهی است از دهستان گیلخواران بخش مرکزی شهرستان شاهی . واقع در 6هزارگزی شمال باختری جویبار دارای 480 تن سکنه است . آب آن ازچاه است . (ازفرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
دون نواز
لغتنامه دهخدا
دون نواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) حامی سفلگان و فرومایگان و نوازنده ٔ آنان . (ناظم الاطباء). دون پرست . دون پرور. سفله پرور. (یادداشت مؤلف ) : فلک دون نواز یک چشم است وان یکی هم میان سر دارد. ؟ (از امثال و حکم دهخدا).و رجوع به دون و دون پرست و دون پرور ش...
-
دون نوازی
لغتنامه دهخدا
دون نوازی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) صفت و چگونگی دون نواز. دون پروری . که به نوازش و پرورش افراد پست و دون بپردازد. (از یادداشت مؤلف ).- دون نوازی کردن ؛ به نوازش افراد دون پرداختن : دون نوازی مکن که می نشوددر صفا هیچ ذره ای خورشید. ابن یمین .و رجوع ب...
-
طالع دون
لغتنامه دهخدا
طالع دون . [ ل ِع ِ ] (ترکیب وصفی ) طالع نحس . طالعنگون . بخت بد : این چه بخت نگون است و طالع دون . (گلستان ).
-
لومن دون
لغتنامه دهخدا
لومن دون . [ م َ ] (اِخ ) موضعی به مازندران . (سفرنامه ٔ رابینو بخش انگلیسی ص 160).
-
گیله دون
لغتنامه دهخدا
گیله دون . [ ل َ ] (اِخ ) از دههای فرح آباد مازندران است . (سفرنامه ٔ رابینو ص 120 انگلیسی و ص 161 بخش فارسی ).
-
گل سرخ دون
لغتنامه دهخدا
گل سرخ دون . [ گ ُ س ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان واقع در 25هزارگزی جنوب باختری لنده و 36هزارگزی شمال راه شوسه ٔ بهبهان به آغاجاری . هوای آن گرم و دارای 100 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ مارون و مح...