کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوندگی
لغتنامه دهخدا
دوندگی . [ دَ وَ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی دونده . (یادداشت مؤلف ). دویدگی و تک و دو. (ناظم الاطباء). قِمصی ّ؛سخت دوندگی . (منتهی الارب ). و رجوع به دونده و دویدن شود. || کوشش . (ناظم الاطباء). سعی و تلاش .جد و جهد رفت و آمد و تلاش بسیار برای ...
-
جستوجو در متن
-
تگیدن
لغتنامه دهخدا
تگیدن . [ ت َ دَ ] (مص ) دوندگی کردن و این سوی و آن سوی رفتن . (ناظم الاطباء).
-
سگ دوی
لغتنامه دهخدا
سگ دوی . [ س َ دَ / دُ ] (حامص مرکب ) تکاپوی و جستجوی بی فایده . (آنندراج ). دوندگی بی فایده و بی ثمر. (ناظم الاطباء).
-
تگ دو
لغتنامه دهخدا
تگ دو.[ ت َ دَ / دُو ] (اِ مرکب ) تفحص و دوندگی در کاری وتجسس . || تعب و ماندگی . (ناظم الاطباء).
-
تگ و دو
لغتنامه دهخدا
تگ و دو. [ ت َ گ ُ دَ / دُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دویدگی و دوندگی درکاری . || تعب و ماندگی . (ناظم الاطباء).
-
دوادو
لغتنامه دهخدا
دوادو. [ دَ دَ / دُو ] (اِ مرکب ) دویدن بود به هر طرف از پی هم . (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (برهان ). دوندگی . (ناظم الاطباء) : پس ستون این جهان خود غفلت است چیست دولت کاین دوادو با لت است . مولوی .- دوادو کردن ؛ دوندگی کردن . سخت در تلاش و تکاپو ...
-
مترز
لغتنامه دهخدا
مترز. [ م ُ رِ ] (ع ص ) دوندگی که سخت کند گوشت اسب را. (آنندراج ). هر چیز که صلب و سخت کند مانند دوندگی که گوشت اسب را سخت می کند. (ناظم الاطباء). || سخت کننده خمیر را. (آنندراج ). زنی که خمیر سفت و سخت می سازد. (ناظم الاطباء).
-
هادووادو
لغتنامه دهخدا
هادووادو. [ دَ دَ / دُ دُ ] (اِمص مرکب ) دوندگی و با فعل کردن صرف شود: در این چند روزه برای خریدن این خانه خیلی هادووادو کردید، خستگی شما از آن است . (یادداشت مؤلف ).
-
دنندگی
لغتنامه دهخدا
دنندگی . [ دَ ن َن ْ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و صفت دننده . دوندگی به نشاط. (یادداشت مؤلف ). خرامندگی . رجوع به دنیدن شود.
-
اتراز
لغتنامه دهخدا
اتراز. [ اِ ] (ع مص ) سخت فراگرفتن خمیر. (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). سخت کردن خمیر را. (منتهی الارب ). || سخت کردن دوندگی گوشت اسب را. || سخت تافتن رسن را.
-
دوان دوان
لغتنامه دهخدا
دوان دوان . [ دَ دَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دویدن . در حال دوندگی . در حال دوانی . در حالی که دود. (یادداشت مؤلف ) : گاهی چو گوسفندان در غول جای من گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان . ابوشکور.ازین پسش تو ببینی دوان دوان در دشت به کفش و موزه براف...
-
چپک زدن
لغتنامه دهخدا
چپک زدن . [ چ َ پ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست زدن . چپه زدن . رجوع به چپک و چپه و چپه زدن شود. || در تداول زنان راه رفتن بیهوده . راه بسیار رفتن ، بی ثمر و بی مقصد معلوم و بیهوده بهر جای رفتن . بسیار راه رفتن کسی بی آنکه در پی کاری باشد. بیهوده و بی مقص...
-
شلنگ تخته
لغتنامه دهخدا
شلنگ تخته . [ ش َ ل َ / ش ِ ل ِ / ل َ ت َ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح ورزشی ) قسمی از مشق کشتی گیری . (ناظم الاطباء). اصلاً نوعی حرکت ورزشی در زورخانه بوده است که به ترتیب خاص بر روی تخته ای که بدین منظور ساخته شده بوده ، شلنگ می انداخته اند. اما ...
-
تأبط شراً
لغتنامه دهخدا
تأبط شراً. [ ت َءَب ْ ب َ طَ ش َرْ رَن ْ ] (اِخ ) ثابت بن جابربن سفیان بن عبدی الفهمی مکنی به ابوزهیر از مردم مضر است . شاعری بنام و در قساوت و خونریزی معروف و در سرعت رفتارو دوندگی مشهور و در شعر گفتن توانا بود. گویند هنگامی که آهوانی را در صحرا می...