کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دونان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ارذال
لغتنامه دهخدا
ارذال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَذل . فرومایگان . (غیاث اللغات ). ناکسان . (مهذب الاسماء). دونان . خسیسان .
-
دون پروری
لغتنامه دهخدا
دون پروری . [ پ َرْ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دون پرور. تربیت دونان وناکسان . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دون پرور شود.
-
سبغة
لغتنامه دهخدا
سبغة. [ س َ غ َ ] (ع اِمص ) سعة و رفاهیت . (اقرب الموارد). فراخی و رفاهیت و تن آسانی . (منتهی الارب ) : تن خویشتن سبغه دونان کنندز دشمن تحمل زبونان کنند.سعدی (بوستان ).
-
حران
لغتنامه دهخدا
حران . [ ح ُرْ را ] (اِ) ج ِ فارسی ِ حُر : تا پای نهند بر سر حران با کون فراخ گنده و ژنده . عسجدی یا عنصری .نزد دونان حدیث می مگذارپیش حران ز جای می مگذار.سنائی .
-
بصیری عجمی
لغتنامه دهخدا
بصیری عجمی . [ ب َ ی ِ ع َ ج َ ] (اِخ ) شاعر مشهوری است و جامع فضیلت علم و قناعت است چه از دنیا بکفافی قناعت کرده و گرد خانه ٔ ارباب دنیا نمیگردد و بجهت دونان بنده دونان نمیشود. شعر خوب میگوید و از اوست :در کوی می فروشان هر رند پادشاهی وزباده هر پیال...
-
جهانتاب
لغتنامه دهخدا
جهانتاب . [ ج َ ] (نف مرکب ) جهان تابنده . نوردهنده بجهان . فروغ بخشنده : مگْزین در دونان چو بود صدر قناعت منگر مه نخشب چو بود ماه جهانتاب . خاقانی .چو در آب جام جهانتاب دیدز یک شربتش خلق سیراب دید. نظامی . || کنایه از خورشید. (آنندراج ) (انجمن آرای ...
-
تردامنی
لغتنامه دهخدا
تردامنی . [ ت َ م َ ] (حامص مرکب ) ملوثی . گناهکاری . معیوبی . (شرفنامه ٔ منیری ). گناهکاری و فاسقی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). گناهکاری وفاسقی و فسق و زناکاری . (ناظم الاطباء) : وآنجا که نور عارض او پرده برگرفت تردامنی بود که دم از صبحدم زند. خاقان...
-
لطف الدین
لغتنامه دهخدا
لطف الدین . [ ل ُ فُدْ دی ] (اِخ ) میرزا لطف الدین شکراﷲ تبریزی (1095-1164). تخلص وی مخمور. از شعرای قرن دوازدهم هجری است و این دو بیت او راست :تعجب نیست بدطینت اگر حاجت روا گرددکه زخم کهنه را خاکسترعقرب دوا گرددز دونان کی به خود درماندگان را کار بگش...
-
مخمور
لغتنامه دهخدا
مخمور. [ م َ ] (اِخ ) میرزا لطف الدین شکراﷲ شاعر تبریزی (1095 - 1164 هَ . ق .). از اوست :تعجب نیست بد طینت اگر حاجت روا گرددکه زخم کهنه را خاکستر عقرب دوا گرددز دونان کی بخود درماندگان را کار بگشایدگره امکان ندارد باز، با انگشت پا گردد.(از ذیل فهرست ...
-
اجری خوار
لغتنامه دهخدا
اجری خوار. [ اِ خوا / خا ] (نف مرکب ) راتبه خوار. مُوظّف : به این دونان که اجری خوار دهرندفروناید سر، ارباب هِمم را. شفائی .و گاه در شعر بتخفیف جری خوار آید : مهمان و جری خوار قصر اویندهم قیصر و هم امیر دیلم [ کذا ]. ناصرخسرو.اجری خوار، ضدّ چته و باش...
-
کهله
لغتنامه دهخدا
کهله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گاورسهایی بود که از زر و سیم و ارزیز سازند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) . ریزه های سیم و زر. (فرهنگ رشیدی ). ریزه ها و گاورسهای زر و سیم را گویند. (برهان ) (آنندراج ). ریزه های زر و سیم . (ناظم...
-
دون پرور
لغتنامه دهخدا
دون پرور. [ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) رذل پرور. که به پرورش دونان بپردازد : بخاییدش از کینه دندان به زهرکه دون پرور است این فرومایه دهر. سعدی (بوستان ).زمانه نیست مگر رذل جوی و رذل پرست ستاره نیست مگر دون نواز و دون پرور. قاآنی .- امثال : دنیا دون پرور ...
-
دون
لغتنامه دهخدا
دون . (ع ص ) پست . فرود. مقابل عالی . مردم پست و فرومایه . ج ، دونان . (ناظم الاطباء). هر شخص یا چیز اخس و ادنی از حیث ارزش و منزلت . شخص فرومایه و پست . ج ، دونان . (از یادداشت مؤلف ) : چرخ فلک هرگز پیدانکردچون تو یکی سفله و دون و ژکور. رودکی .سیه ...
-
کرع
لغتنامه دهخدا
کرع . [ ک َ رَ ] (ع اِ) آب باران ایستاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب آسمان . (مهذب الاسماء). آب آسمان که به دهان بردارند. (از اقرب الموارد). || دست و پای ستور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || باریکی پیش ساق . (منتهی الارب ...
-
رضی
لغتنامه دهخدا
رضی . [ رَ ] (اِخ ) رضی قزوینی . آقا رضی قزوینی از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. مردی وارسته و آراسته بود و سخن نغزش دلخستگان را آرامش می بخشید. از همه ٔ علوم بهره داشت و شاگردانی زیاد از خدمتش کسب فیض می کردند. اشعار زیر از اوست :ز نعمت حق نعمت...