کرع . [ ک َ رَ ] (ع اِ) آب باران ایستاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب آسمان . (مهذب الاسماء). آب آسمان که به دهان بردارند. (از اقرب الموارد). || دست و پای ستور. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || باریکی پیش ساق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ساق . (مهذب الاسماء). || (ص ) مردم فرومایه ٔ دونان طبیعت دنی النفس . (منتهی الارب ). مردم فرومایه ٔ پست طبع. (ناظم الاطباء). فرومایه از مردم و فی حدیث علی : «غلب علی هذا الامر الکرع و الاغراب »؛ یعنی سفله و فرومایه از مردم که به دست و پای ستورمانند. (از اقرب الموارد). || مکان و جای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). واحد و جمع در وی یکسان است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : رجل کرع و رجلان کرع و رجال کرع . || آنچه مواشی با دست و پای خود در آن فرومی رود. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.