کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورنگبینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دورنگ
لغتنامه دهخدا
دورنگ . [ دُ رَ ] (ص مرکب ) رنگی همراه رنگ دیگر. دارای دولون . ابلق . (ناظم الاطباء). که یک رنگ نیست . خلنگ . (از برهان ). شریجان . (منتهی الارب ) : سپید است این سزای گنده پیران دورنگ است این سزاوار دبیران . (ویس و رامین ).همان جایگه دید مرد دورنگ سپ...
-
دورنگ
لغتنامه دهخدا
دورنگ .[ دَ رَ ] (اِ) گیاهی طبی . (ناظم الاطباء). دورنج .
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِ) ترجمه ٔ انف . ظاهراً مرکب است از بین بمعنی بینش و یای نسبت زیرا که این عضو مرئی میشود یا آنکه متصل بچشم که محل بینش است واقع شده و بهر تقدیر از صفات و تشبیهات اوست یعنی آنچه در اشعار می آید از: قلم ، نرگس ، الف ، انگشت و جز آن . (آنندراج ...
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (اِخ ) یوسف بن مبارک بن بینی . محدث است . (منتهی الارب ).
-
بینی
لغتنامه دهخدا
بینی . (صوت ) مأخوذ از ماده ٔ مضارع دیدن (مانند گویی و گوییا و دیگر قیدها و اصوات مأخوذ از فعل ) بمعنی چه بسیار خوب را فرهنگ شعوری در بی بی آورده و آن را صورتی از به به دانسته . چه نیکوست . طوبی . (یادداشت مؤلف ). نیکو. (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس )...
-
عالم دورنگ
لغتنامه دهخدا
عالم دورنگ . [ ل َ م ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عالم دنیا است به اعتبار شب و روز. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از مردم منافق و دوروو غدار است . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
گل دورنگ
لغتنامه دهخدا
گل دورنگ .[ گ ُ ل ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی است که یک روی آن زرد و روی دیگر سرخ باشد. آنرا گل رعنا و گل قحبه نیز گویند. (شعوری ج 2 ورق 320) : برگ گل سپید بمانند عبقری برگ گل دورنگ بکردار جعفری . منوچهری .رجوع به گل دورو و دوروی شود.
-
فرش دورنگ
لغتنامه دهخدا
فرش دورنگ . [ ف َ ش ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت از روزگار است به اعتبار شب و روز. || کنایت از زمین هم هست . (برهان ).
-
صحن دورنگ
لغتنامه دهخدا
صحن دورنگ . [ ص َ ن ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). زمانه .
-
دورنگ شدن
لغتنامه دهخدا
دورنگ شدن . [ دُ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ابلق شدن . دارای رنگی همراه رنگ دیگر گردیدن .به دو رنگ متلون شدن . (یادداشت مؤلف ) : زاغ سیه بودم یک چندنون باز چو غلبه بشده ستم دورنگ . منجیک .دوست از هر دوتن دورنگ شوددل از آن کو دورنگ شد برکن . خاقانی .دگرب...
-
زاغ دورنگ
لغتنامه دهخدا
زاغ دورنگ . [ غ ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاغ پیسه شود.
-
لوح دورنگ
لغتنامه دهخدا
لوح دورنگ . [ ل َ / لُو ح ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روز و شب . (انجمن آرا). کنایه از دنیا و روزگار است به اعتبار شب و روز. (برهان ).
-
عروس بینی
لغتنامه دهخدا
عروس بینی . [ ع َ ] (حامص مرکب ) خواستگاری . رفتن مادر و خواهر و دیگر کسان زنانه ٔ داماد به خانه ٔ کسان دختردار، برای گزیدن یکی از آنان پسر یا برادر یا کس دیگر خود را. رفتن زنان مرد خواستگار برای دیدن و پسندیدن یا رد کردن دختری یا زنی . (یادداشت مرحو...
-
عاقبت بینی
لغتنامه دهخدا
عاقبت بینی . [ ق ِ ب َ ] (حامص مرکب ) رجوع به عاقبت بین شود.
-
کج بینی
لغتنامه دهخدا
کج بینی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج بین . احولی و لوچی . (ناظم الاطباء). دوبینی . چپی . لوشی . || (ص مرکب ). که بینی کج دارد. (یادداشت مؤلف ).