کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دورنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دورنگ
لغتنامه دهخدا
دورنگ . [ دُ رَ ] (ص مرکب ) رنگی همراه رنگ دیگر. دارای دولون . ابلق . (ناظم الاطباء). که یک رنگ نیست . خلنگ . (از برهان ). شریجان . (منتهی الارب ) : سپید است این سزای گنده پیران دورنگ است این سزاوار دبیران . (ویس و رامین ).همان جایگه دید مرد دورنگ سپ...
-
دورنگ
لغتنامه دهخدا
دورنگ .[ دَ رَ ] (اِ) گیاهی طبی . (ناظم الاطباء). دورنج .
-
واژههای مشابه
-
عالم دورنگ
لغتنامه دهخدا
عالم دورنگ . [ ل َ م ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از عالم دنیا است به اعتبار شب و روز. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از مردم منافق و دوروو غدار است . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
گل دورنگ
لغتنامه دهخدا
گل دورنگ .[ گ ُ ل ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گلی است که یک روی آن زرد و روی دیگر سرخ باشد. آنرا گل رعنا و گل قحبه نیز گویند. (شعوری ج 2 ورق 320) : برگ گل سپید بمانند عبقری برگ گل دورنگ بکردار جعفری . منوچهری .رجوع به گل دورو و دوروی شود.
-
فرش دورنگ
لغتنامه دهخدا
فرش دورنگ . [ ف َ ش ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت از روزگار است به اعتبار شب و روز. || کنایت از زمین هم هست . (برهان ).
-
صحن دورنگ
لغتنامه دهخدا
صحن دورنگ . [ ص َ ن ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم سفلی است . (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). زمانه .
-
دورنگ شدن
لغتنامه دهخدا
دورنگ شدن . [ دُ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ابلق شدن . دارای رنگی همراه رنگ دیگر گردیدن .به دو رنگ متلون شدن . (یادداشت مؤلف ) : زاغ سیه بودم یک چندنون باز چو غلبه بشده ستم دورنگ . منجیک .دوست از هر دوتن دورنگ شوددل از آن کو دورنگ شد برکن . خاقانی .دگرب...
-
زاغ دورنگ
لغتنامه دهخدا
زاغ دورنگ . [ غ ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاغ پیسه شود.
-
لوح دورنگ
لغتنامه دهخدا
لوح دورنگ . [ ل َ / لُو ح ِ دُ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از روز و شب . (انجمن آرا). کنایه از دنیا و روزگار است به اعتبار شب و روز. (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
دورنگی داشتن
لغتنامه دهخدا
دورنگی داشتن . [ دُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) دورنگ بودن . دورنگ شدن . به دورنگ متلون گشتن . (یادداشت مؤلف ). به دورنگ درآمدن . || دورنگی و نفاق نمودن . منافق و دورو بودن : چون شب و چون روز دورنگی مدارصورت رومی رخ زنگی مدار.نظامی .
-
ابلقاق
لغتنامه دهخدا
ابلقاق . [ اِ ل ِ ] (ع مص ) ابلق شدن . (زوزنی ). دورنگ و پیسه شدن .
-
کرکورة
لغتنامه دهخدا
کرکورة. [ ک ُ رَ ] (اِخ ) رودباری است دورنگ . (منتهی الارب ). وادیی است بعیدقعر. (از اقرب الموارد).
-
پیس شدن
لغتنامه دهخدا
پیس شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دورنگ شدن . ابلق گشتن . خلنگ گردیدن . || به بیماری برص مبتلی گشتن .