کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دوان دوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دوان دوان
لغتنامه دهخدا
دوان دوان . [ دَ دَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال دویدن . در حال دوندگی . در حال دوانی . در حالی که دود. (یادداشت مؤلف ) : گاهی چو گوسفندان در غول جای من گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان . ابوشکور.ازین پسش تو ببینی دوان دوان در دشت به کفش و موزه براف...
-
جستوجو در متن
-
سیان
لغتنامه دهخدا
سیان . [ س َ ] (اِ) گیاهی است که بر درخت پیچد و به عربی عشقه گویند. (برهان ) (اوبهی ) (آنندراج ). و بپارسی پیچه و تحفه گفتند که آنرا پرسیان نیزگویند. (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) : آنکه سرش از فضل خداوند بتابدفردا بکند آتش و اغلال سیانیش . ناصرخسر...
-
تازیان
لغتنامه دهخدا
تازیان . (نف ، ق ) تاخته تاخته و دوان دوان . (برهان ) (ناظم الاطباء). تاخته و دوان دوان و شتابان . (آنندراج ) (انجمن آرا). شتابان . (غیاث اللغات ). دوان دوان و تازان . (فرهنگ نظام ). تاخت کنان . (ناظم الاطباء). تازنده ای دونده . (آنندراج ) : تازیان و...
-
اغل
لغتنامه دهخدا
اغل . [ اَ غ ِ ] (اِ) جایی باشد که در کوه وصحرا بجهت خوابانیدن گوسفندان سازند. (آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ). و آن را آغل بالمد نیز خوانند. (آنندراج ). اغول است یعنی جای خوابیدن گوسفندان . (انجمن آرای ناصری ). آغل و جای باش گوسفندان در کوه و بیابان...
-
پوی پوی
لغتنامه دهخدا
پوی پوی . (ق مرکب ) مبالغه در آمدن و رفتن یعنی تند تند و دوان دوان . (آنندراج ) : بره گیو را دید پژمرده روی همی آمد آسیمه و پوی پوی . فردوسی .نبد راه بر کوه از هیچ روی بگشتم بسی گرد او پوی پوی . فردوسی .به پیشم همه جنگجوی آمدندچنین خیره و پوی پوی آمد...
-
گاهی
لغتنامه دهخدا
گاهی . (ق ) زمانی . وقتی . در بعض ازمنه . پس از مدتی طویل بعض وقتها. احیاناً : شبان تاری بیدار چاکر از غم عشق گهی بگرید و گاهی بریش برفوزد. طیّان .گاهی چو گوسفندان در غول جای من گاهی چو غول گردبیابان دوان دوان . ابوشکور.به آب اندرافکند شاه دلیرسرش گه...
-
بیابان
لغتنامه دهخدا
بیابان . (اِ مرکب ) پهلوی «ویاپان » ، سمنانی «بیه بون » ، سنگسری «بیه بن » ، سرخه ای «بیه ون » ، شهمیرزادی «بیه بون » ، بی آب و علف ، لاسگردی «بیه بن » گیلکی «بیابان » دشت و صحرا. صحرای بی آب و علف . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). بفتح اول هم آمده است...
-
گوسفند
لغتنامه دهخدا
گوسفند. [ ف َ ] (اِ) گوسپند : گاهی چو گوسفندان در غول جای من گاهی چو غول گرد بیابان دوان دوان . بوشکور (از لغت فرس ص 315).فربه کرده تو کون ایا بد سازه چون دنبه ی ْگوسفند در شب غازه . عماره (از لغت فرس ص 488).کردش اندر خبک دهقان گوسفندوآمد از سوی کلات...
-
راحیل
لغتنامه دهخدا
راحیل . (اِخ ) راحل . زوجه ٔحضرت یعقوب بود. یعقوب عاشق راحیل دختر لابان (خال خود) شد و برای آنکه به وصل او برسد هفت سال به لابان خدمت کرد. پس از انقضای هفت سال وی خواست دختر بزرگ خود لیا را بزنی به وی دهد اما یعقوب برای رسیدن به معشوق خود مجبور شد هف...
-
غول
لغتنامه دهخدا
غول . (ع اِ) هلاک .(منتهی الارب ) (آنندراج ). هلکة. (اقرب الموارد). || بلا و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داهیه . (اقرب الموارد). || دیو بیابانی که از راه فریبد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سعلاة. ج ، اَغوال ،غیلان . (اقرب الموارد). کندو. (مقدمة ...
-
دوانی
لغتنامه دهخدا
دوانی . [ دَوْ وا ] (ص نسبی ) منسوب است به دوان که دهی است از دههای کازرون .
-
فررة
لغتنامه دهخدا
فررة. [ ف ُ رَ رَ ](ع ص ) بسیار گریزنده . (منتهی الارب ). فارّ. (از اقرب الموارد). || پویه دوان . (منتهی الارب ).
-
چاپاراق
لغتنامه دهخدا
چاپاراق . (ترکی ، اِ) به شتاب . بسرعت . سخت بشتاب (رفتار). دوان . بشتاب در رفتن : چاپاراق برو به او میرسی .
-
دوع
لغتنامه دهخدا
دوع . [ دَ ] (ع مص ) جهان و دوان و شتابان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).