کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهور
لغتنامه دهخدا
دهور. [ دُ ] (ع اِ) ج ِ دهر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ص 49). ج ِ دهر که زمانه است . (غیاث ) (آنندراج ) : بر کهن کردن همه نوهاای برادر موکل است دهور. ناصرخسرو.در ایام ماضی و سوالف دهور صیادی سگی معلم داشت . (سندبادنامه ص 200). رجوع...
-
واژههای همآوا
-
دحور
لغتنامه دهخدا
دحور. [ دَ ] (ع ص ) نعت است از دحر و دُحور. (منتهی الارب ). رجوع به دحور شود.
-
دحور
لغتنامه دهخدا
دحور. [ دُ ] (ع مص ) دحر. راندن و دور نمودن . (منتهی الارب ). دور کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). طرد. ابعاد. بازداشتن .
-
جستوجو در متن
-
احرس
لغتنامه دهخدا
احرس . [ اَ رُ ] (ع اِ) ج ِ حَرس . روزگاران . دهور.
-
کهن کردن
لغتنامه دهخدا
کهن کردن . [ ک ُ هََ / هَُ ک َ دَ ] (ص مرکب ) پیر کردن : دیر بماندم در این سرای کهن من تا کهنم کرد صحبت دی و بهمن . ناصرخسرو.رجوع به کهن شدن شود. || فرسوده کردن . از کارآمدگی چیزی کاستن : بر کهن کردن همه نوهاای برادر موکل است دهور.ناصرخسرو.
-
جامع مزینان
لغتنامه دهخدا
جامع مزینان . [ م ِ ع ِ م َ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد، ده سال قبل در مزینان مسجد جامعی بنا کرده اند ولی قبل از این بنا مسجدی در همین مکان بوده که بمرور دهور خراب شده و بانی و تاریخ بنای آن معلوم نیست ولی معلوم است که از ابنیه ٔ قدیمه بوده است ...
-
متقادم
لغتنامه دهخدا
متقادم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) دیرینه شونده . (آنندراج ). دیرینه و قدیم و پیشین و کهنه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). قدیم . (کشاف اصطلاحات الفنون ). دیرینه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کهن . کهنه . مزمن (در بیماری ها) . (ی...
-
مدروس گشتن
لغتنامه دهخدا
مدروس گشتن . [ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) فرسوده و کهنه شدن . متروک و بی رونق شدن . || مطموس و محو و ناپدید شدن . از بین رفتن : چه وقایع و حوادث به مرور شهور ایام و امتداد دهور و اعوام آن را مدروس و مطموس می گرداند. (رشیدی ). کسانی که شهرها و دیه ها و ...
-
مژاک
لغتنامه دهخدا
مژاک . [ ] (اِخ ) هدایت در انجمن آرا آرد: محمد طوسی علوی که در سیصد سال از این پیش لغات شاهنامه فردوسی را جمع کرده در ضمن لغت مژاک نگاشته که کیکاوس بعد از تصرف در مازندران باغی و عمارتی بناکرد که از هر جانبی فرسنگ در فرسنگ بوده و سیصد باغبان داشته و ...
-
اعجوبة
لغتنامه دهخدا
اعجوبة. [ اُ ب َ ] (ع ، اِ) کار شگفت و شگفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عجیب و آنچه مردم را در تعجب اندازد نه بغیر همزه [ یعنی عجوبة ] . (از مزیل الاغلاط از غیاث اللغات و آنندراج ). کار عجیب . (مؤید الفضلاء). اسم است مر چیزی را که شگفت آور باشد...
-
جرگلباد
لغتنامه دهخدا
جرگلباد. [ ] (اِخ ) جرّ در لغت فارسی جایی بریده و دریده و کنده را گویند. در زمان صفویه طایفه ٔ تراکمه از سمت گرگان و استرآباد به حوالی اشرف آمده سرقت مینمودند. شاه عباس فرمان داد از حد کوه الی لب دریا خندقی عمیق طولاً چهار فرسخ و عمقاً ده ذرع کندند و...
-
روزگاران
لغتنامه دهخدا
روزگاران .(اِ مرکب ) ج ِ روزگار. دهور. ازمنه ٔ گذشته . (یادداشت مؤلف ). احقاب . (ملخص اللغات حسن خطیب ) : بزابل نشستند مهمان زال بدین روزگاران برآمد دو سال . دقیقی .بپرسیدم از پیر مهران ستادکزآن روزگاران چه داری بیاد. فردوسی .که بود آنکه دیهیم بر سر...
-
مطموس
لغتنامه دهخدا
مطموس . [ م َ ] (ع ص ) نابینا.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). طمیس . (اقرب الموارد). و رجوع به طمیس شود.- مطموس العین ؛ دجال ، بدان جهت که یک چشم را نشان ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ناپدیدشده . (زمخشری ). ناپدید....