کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دهانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دهانه
لغتنامه دهخدا
دهانه . [ دَ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دهنه . هر چیز منسوب و مربوط به دهان . (یادداشت مؤلف ). هر چیز شبیه به دهان . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). || فرورفتگی تیر که به زه پیوندد. دهان سوفار : نشود دل چو تیر تا نشوی بی زبان چون دهانه ...
-
واژههای مشابه
-
دهانة
لغتنامه دهخدا
دهانة. [ دَ ن َ / ن ِ ] (ع مص ) کم شیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
فراخ دهانه
لغتنامه دهخدا
فراخ دهانه . [ ف َ دَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) چیزی که دهانه ٔ آن گشاد و فراخ باشد. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
فوهة
لغتنامه دهخدا
فوهة. [ هََ ] (ع اِ) دهانه ٔ کوه . (منتهی الارب ). || دهانه ٔ راه . || دهانه ٔ رودبار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || دهانه ٔ جوی . || شورش و غوغا. (منتهی الارب ).
-
فراخ گلو
لغتنامه دهخدا
فراخ گلو. [ ف َ گ َ ] (ص مرکب ) فراخ سر. فراخ دهانه . رجوع به فراخ دهانه شود.
-
زانوئی
لغتنامه دهخدا
زانوئی . (ص نسبی ، اِ) تنبوشه ٔ خم که یک دهانه ٔ آن در قسمت عمودی و دیگر دهانه در جانب افقی است . || دو لوله ٔ آهنی و مختلف الجهة که بیکدیگر وصل کنند.
-
شیلک
لغتنامه دهخدا
شیلک .[ ل َ ] (اِ) دهانه ٔ بندوق و تفنگ . (ناظم الاطباء).
-
سوفانه
لغتنامه دهخدا
سوفانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) سوراخ سوزن . || دهانه ٔ تیر. (ناظم الاطباء).
-
فوهة
لغتنامه دهخدا
فوهة. [ ف ُوْ وَ هََ ] (ع اِ) شورش و غوغای مردم . || ازهم بریدگی مسلمانان به غیبت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شیر شیرین مزه . (منتهی الارب ). و در این معنی گویند به قاف است . (اقرب الموارد). || دهانه ٔ کوچه . (منتهی الارب ). || دهانه ٔ راه...
-
دهنج
لغتنامه دهخدا
دهنج . [ دَ ن َ / دَ هََ ن َ / دُ هََ ن ِ ] (معرب ، اِ) معرب دهنه ٔ فارسی که سنگی است شبیه به زمرد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). گوهری است چون زمرد. (مهذب الاسماء) (از دهار). جوهری است مانند زمرد و به فارسی دهنه ٔ فرنگ . (منتهی الارب ). دهنه ٔ فرنگ ...
-
دهن اژدر
لغتنامه دهخدا
دهن اژدر. [ دَ هََ اَ دَ ] (ص نسبی ) شلواری که دهانه ٔ پاچه ها فراخ تر از قسمت زبرین باشد. (یادداشت مؤلف ).
-
دهان دار
لغتنامه دهخدا
دهان دار. [ دَ ] (نف مرکب ) که دهان داشته باشد. || به مجاز در اشیاء که دارای دهانه یا جای دخول و خروج باشد.
-
سریر
لغتنامه دهخدا
سریر. [ س َ ] (اِخ )دهانه جویی است نزدیک جار که کشتی های حبشه که به مدینه آیند آنجا لنگر کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).